بعد از درام سیاسی سیانور بهروز شعیبی این بار با دارکوب سراغ ملودرام اجتماعی با موضوعی تلخ رفته که برخلاف توصیفهای انجامشده که فیلم را با موضوع کودک فروشی دانستهاند فیلم بیشتر بر مبنای دغدغههای مادرانه شکل میگیرد مادری که گناه رها کردن و مرگ فرزند تأثیری عمیق و مخرب بر او میگذارد مادری که نمیخواهد فرزندش را بفروشد و مادری که نمیخواهد نامادری باشد. دارکوب هرچقدر که بر طرح ایده مرکزی خوب قدرتمند عمل میکند در شکل دادن به شخصیتهای فرعی و خورده داستانها ناکام میماند و درنتیجه فیلم داستان و ایده ای جذاب و تک خطی دارد که سارا بهرامی آن را یکتنه پیش میبرد و بقیه کاراکترها عملاً در حد تیپ هم پرداخت نمیشوند. فیلم با احساسات گرایی و تنشهایی که از فرط تکرار توی ذوق میزنند عملاً در سطح میماند و حتی در نشان دادن علت مشکلات میان شخصیتها نیز ضعیف عمل میکند. دقت کنید در شکل گفتنِ زودهنگام و بی موقعِ راز خانواده در همان ابتدای ماجرا که در میزانسنی سرد و خنثی شکل می گیرد و با لحن همیشگی امین حیایی و بازی یکنواخت مهناز افشار که هیجانی را در مخاطب برنمی انگیزد و تکلیف مخاطب را خیلی زودتر از پایان فیلم مشخص میکند. در ادامه چیزی نمی ماند جز کشمکشهای بیپایان میان زن معتاد و طردشده و مرد موفقی که سعی میکند موقعیت برتر خود را به هر شکل حفظ کند و داستانک هایی که هیچکدام به سرانجامی مناسب در دل داستان اصلی نمیرسند. تنها نکته شگفتانگیز بازی سارا بهرامی در نقش مادری معتاد و ازهمگسیخته است که بهرامی نه با رویکرد معمول و نمونهها پرشمار مشابه بلکه با فرورفتن در نقش و درک صحیح از روند قصه آن را بازی میکند. معتادی که خنگ و احمق نیست و بیشتر مادری شرمگین و تندخوی است تا مصرفکنندهای بیچاره و دربهدر. شعیبی در مداری مشخص آثاری میسازد که نه خیلی درخشانند نه غیرقابلتحمل اما دارکوب را باید در خوشبینانهترین حالت درجا زدن دانست برای کارگردانی که با سیانور تا حدی امیدوارمان کرده بود.
لینک کوتاه این مطلب:
ورود