“رنه مگریت” نقاش و متفکر سورئالیست در سال ١٩٢٩ یک پیپ را کشید و زیر آن نوشت ” این یک پیپ نیست”. در سال ١٩۶٨ میشل فوکو، متفکر و فیلسوف معاصر که به سورئالیست ها علاقه داشت، در مقاله ای با همین عنوان، حمایت خود را از به چالش کشیدن ساختار های هنری توسط رنه مگریت اعلام کرد تا تنوری که با کشیدن این اثر بپا شده بود داغ تر و بحث ها بر سر نقد ساختارهای هنری که بصورت محتاطانه ای سعی بر حمایت و حفظشان بود جنجالی تر شود.
شیفتگی مشترک مگریت و فوکو به اتوپیا ی سورئال، امروز به سراغ سید محمد مساوات آمده تا دست مایه ای باشد برای خلق سورئال نمایشی ای سراسر خلاقانه با همین نام؛ “این یک پیپ نیست”
در همان ابتدای این نمایش مخاطب میفهمد که به تماشای کاری متفاوت نشسته، درست زمانی که متوجه میشود برای ایفای نقش هرکدام از شخصیتهای اصلی داستان از دو بازیگر مختلف با هماهنگی کمنظیر استفادهشده است. شاید همین امر برای تماشاگران دلیل کافیای باشد که مشتاقانه بر صندلی خود تکیه زنند تا کاری غریب و غیرمتعارف در هنرنمایشی ایران را دنبال کنند. لازم به ذکر است معمولاً نمایشهای سورئال با استفاده از موشن گرافیک و پخش تصاویر هنری بیربط سعی در ایجاد فضایی دارند که حس موردنظر خود را به مخاطب القا کنند، اما محمد مساوات بجای استفاده از ابزارهای پیشپاافتاده و دمدستی، با استفاده از فن بازی دو نفر برای یک نقش و همینطور بازی هیچ نفر برای یک نقش ( که گاهی از طریق شنیدن صدای بازیگری که وجود ندارد و هرگز نمیبینید و گاهی با استفاده از متنی که روی پرده انداخته میشود و گاهی از طریق نورپردازی و حرکت نور در قسمتهای مختلف صحنه نمایش که شما ناخواسته مجبور به دنبال آن هستید) فضایی خلق کرده که مغز مخاطب علیرغم تلاش ناکارآمد، از احساس ناتوانی در ارتباط دهی جریانهای داستان لذت ببرد. از دیگر نکات خلاقانه استفادهشده میتوان به این موضوع اشاره کرد که در این نمایش دیالوگها بهصورت زبانی نامفهوم ادا میشوند و برای درک آنها از روش دوبله همزمان و زیرنویس روی پرده استفاده میشود تا این دو در مقام مبدل باشند که وهم یا حقیقت را تبدیل به واقعیت میکند. به همین دلیل این کار ازلحاظ کارگردانی نسبت به کار قبلی گروه “رادیکال١۴” به نام “بیپدر” که حدود ۶ ماه پیش به صحنه رفت ،بدون در نظر گرفتن تفاوت در سبک اجرا ، بهمراتب خلاقانهتر بوده که این خلاقیت با استفاده از صحنهآرایی کامل و جذاب ، جلوهای دوچندان پیداکرده. توهم، سکس ( به معنای عام آن، اروتیک) و خشونت ( با استفاده از اِلِمان بصری خون) در این کار نیز مثل “بیپدر” مثلثی طلایی را رقم میزند که به نظر میرسد باید این مثلث را امضا و عنصر اصلی کارهای مساوات تلقی کرد. کارگردان جوانی که میداند دنبال چه چیزی است و چه چیز را میخواهد مطرح کند، به همین دلیل هرکدام از کارهایی که به صحنه میبرد دارای شخصیت و هویت مجزا و قابلفهمی است که این هویت چه در متن، چه در طراحی صحنه و چه در بروشور و تبلیغات کار با هارمونی و هماهنگی به چشم میخورد، او با اجراهای آوانگارد خود تبدیل به کارگردانی ساختارشکن و کاربلد شده که حرفهای زیادی برای گفتن دارد، کارگردانی آنقدر آماده، که در بروشور کار در حال اجرا، نوید اثر بعدی خود را میدهد که قرار است تابستان آینده به روی صحنه رود!
پ ن: مقاله میشل فوکو با عنوان “اینیک چپق نیست” توسط مانی حقیقی ترجمهشده و به همراه تصویر مجموعهای از نقاشیهای رنه مگریت در قالب کتابی کوچک توسط نشر مرکز منتشر گشته است.
لینک کوتاه این مطلب:
ورود