میلاد قزللو

قسمت اول: خط لبت را پاک کن با پاک‌کن باران!

می‌نشینم و زل می‌زنم به صفحه ی سفید Word و چشمم را می‌دوزم به نشانگر برنامه که چشمک می‌زند. – دارم فکر می‌کنم. – به چی؟ – به اینکه داستانو چجوری شروع کنم. – خب همیشه چجوری شروع می‌کنی؟ – همیشه؟!… – آره، همیشه. – نمی‌دونم، یادم نمیاد، راستش هیچ وقت به این فکر نکردم، نمی‌دونم داستانا چجوری شروع می‌شه. فقط می‌دونم که یهو یه واژه‌ای، یه جمله‌ای از نمی‌دو...

اندوه شب ناگفتنی است / سه شعر از لی پو

آواز پاییزی رود ماه در آب سبز موج برمی‌دارد. ماهی‌خوارهای سفید از میان مهتاب پرواز می‌کنند. مرد جوان به صدای دختری که بلوط‌های آبی را جمع می‌کند، گوش می‌دهد: در دل شب، ترانه‌خوان، با هم به سمت خانه پارو می‌زنند. ***** شراب تنهایی صراحی به دست در میان گل‌ها نشسته‌ام بی هیچ همراه و همدمی. پیاله‌ام را بالا می‌آورم تا ماه را به میگساری دعوت کنم و سایه‌ام به ما می‌پیوندد. اما ماه لبی تر نمی‌کند و سایه‌...

ادبیات گمانه‌زن، دنیایی برای رهایی آدم

«موجودی عجیب را دیدند که در پرتو خورشید می‌آمد و همین تصویر به آن هیبتی دو چندان داده بود. با تعجب به آن موجود نگاه می‌کردند که نیمی مانند خودشان بود و نیمی مانند… نمی‌دانستند. نیمی آدم و نیمی چهارپا. همین‌طور به آن موجود خیره شده بودند. و بدین‌گونه قنطورس آفریده شد.» آدمیان از آغاز آفرینش با پرسش‌هایی درگیر بودند، گاهی پرسش‌هایی فلسفی که از کجا آمده‌اند و به کجا می‌روند یا پرسش‌هایی ساده که...

ورود

پسورد را فراموش کرده‌ام

ورود

ثبت نام