هدیه عمو رجبِ امید ظلمات محض با صدای نکره هواپیمایی که حتی حاضر نیست موتورهاشو خاموش کنه همیشه بزرگترین علامت فرودگاهیه که زیر آتیش دشمن قرار د...
فیلیپ راث امروز مُرد. خبر رو وقتی دیدم که بعد مدتها صفحهی اینستاگرامم رو باز کردم تا دور دو، سه دقیقهای بزنم که توی صفحهی نویسندهای ایرانی، خبر م...
داستان از آنجا شروع شد که تصمیم گرفتیم برای شرکت آبدارچی استخدام کنیم و خودمان از شر چای آوردن و نظافت خلاص شویم. میخواستیم مثلا اینطوری راندمان کارم...
فصل اول سفر به آنجا فرودگاه بین المللی دمشق یکی از امن ترین جاها بود ولی بوی جنگ می داد . جنگ یه بوی عجیبی داره که وقتی بلند شه خیلی طول می کشه...
از آن سالها که نمایشگاه کتاب در محل «نمایشگاه بینالمللی» برگزار میشد انگار عمری گذشته، اما هنوز هم بهترین خاطرات من از همان سالهاست. به جز ترافیک ...
باران شلاقی روی سقف میخورد و صدای ترسناکی را درون محیط کالسکه به وجود آورده بود این هوا از زمستان تهران بعید بود و انگار میخواهد انتقام روزهای اخرش را...
«موجودی عجیب را دیدند که در پرتو خورشید میآمد و همین تصویر به آن هیبتی دو چندان داده بود. با تعجب به آن موجود نگاه میکردند که نیمی مانند خودشان بود ...
عشق، نه یک بار برای همیشه بودن، بلکه پیوسته همان بودن است. سورن کیرکگور یا این یا آن، جلد دوم در یازده آگوست ۱۸۴۱ سورن کیرکگور نامهای به نامزدش رگینه...
دیشب خواب دیدم بین این خونههای قدیمی و عمارتای از بین رفتهای که توشون سرک میکشم، به جایی رسیدم که از نقاشیهای باقی مونده روی یکی از دیواراش میشه ...
به سختی و خیلی سنگین حرکت میکردم. کنار دستیهامو با قدرت فشار میدادم که بتونم روبهجلو حرکت کنم. احساس خفگی میکردم. تُند و تُند سر و گردنم را اینو...
پارسال استاد فلسفهای داشتیم که هربار وارد کلاس میشد، سؤالی مطرح میکرد و نظر ما را میخواست. اصلاً تنش برای بحث کردن میخارید. بهقدری هم صدایش خوب ...
معرفی کتاب: گزارش یک مرگ، نوشته گابریل گارسیا مارکز، ترجمه لیلی گلستان، نشر مرکز، چاپ سوم، ویرایش دوم، ۹۶ صفحه «گزارش یک مرگ» روایت عجیبی است ا...
ورود