اثر، مستندی است شخصیتمحور و ساده پیرامون مردی آذربایجانی ساکن یک روستا که قصد کرده تا گاوی اروپایی بخرد. کار با مکالمهی تلفنی او پیرامون تصمیمش شروع میشود. او به دوستی که پشت تلفن است، میگوید که تبلیغ این گاو را در تلویزیون دیده. در جواب پرسش آن فرد ادامه میدهد که از خوببودن این گاو اطمینان دارد؛ زیرا این را در تبلیغ دیده و آشکار است که آن گاو با گاوهای خودشان متفاوت است. تمام آرزوهای او قرار است با خریدن این گاو تحقق پیدا کند. او با این که زنش مخالفت میکند، عکس گاو را به دیوار خانهی محقرش میزند و از بچههایش میخواهد که آن را حسابی تماشا کنند. در پی مشورت با بزرگان روستا متوجه میشود که هیچکس با این تصمیم موافق نیست. از هجوآمیزترین صحنههای کار همین بحثهای سالخوردگان و قدیمیهای روستاست. آنها را نشسته یا ایستاده کنار هم در یک قاب داریم و صدای مرد را خارج از قاب که سوالش را از آنها میپرسد و دلیلی برای مخالفتشان میخواهد. آنها استدلال میکنند که روستایشان جایی بکر است چه در کل کشور چه در دنیا و چیزی نباید به آن اضافه شود. بهخصوص حیوانی که طبعش با اقلیم اینجا سازگار نیست. آنها او را میترسانند که آن نژاد گاو دوام نخواهد آورد. مرد اما اعلام میکند که آن گاو را میخرد. بعدتر شاهد برخوردهای اکراهآمیز و طردکننده با او هستیم. مرد اما گاو را میخرد. آن را نگهداری میکند و از فروش شیر او و محصولات لبنی تولیدشده از آن، خانهای تازه میخرد. این موقع است که یکی از همان بزرگان که درابتدا سختگیرانه مخالفت میکرد، سپس کمی نرم شده بود و حالا نظرش کاملاً عوض شده، برای عرض تبریک به خانهی مرد میآید. مرد از مزایای گاوش میگوید تا ثابت کند که حرفهای آنها غلط بوده. پیرمرد نیز میپذیرد و خواهان این است که جا برای این تغییرات مفید باز شود و کسی مانع نباشد. کمی نگذشته که مرد گوسالهاش را نیز به یکی از جوانان میفروشد و خطاب به او میگوید که ما فامیل نزدیک هستیم چون گاوهای یکسانی داریم. فیلم که با حرفی در پی یک تغییر شروع شده، با پذیرش آن به پایان میرسد. مرد جوان دیگر گوسالهی جدیدش را در بهدنبال خود از جادهی خاکی روستا پایین میبرد.
لینک کوتاه این مطلب:
ورود