آخرین اثر کارگردان بزرگ و فقید لهستانی، آندره وایدا، نقطه پایانی بسیار زیبا و در عین حال عجیبی برای این فیلمساز است. فیلمی که مشقتهای تمامنشدنی هنرمندی را به تصویر میکشد که به هیچعنوان، حتی مرگش، حاضر نیست دست از عقایدش بردارد و به گفته خودش هنرش را به خدمت سیاست درآورد. تنها آرزوی او قبل از مرگش، کامل کردن نظریهاش به نام “دید” است. پساتصویر در واقع مفهومی است که به یک پدیده ذهنی اطلاق میگردد. هنگامی که به چیزی خیره میشویم تصویر آن در ذهن ما ثبت میگردد. هنگامی که از آن روی برمیگردانیم و شی دیگری را مینگریم، همچنان هالهای از تصویر پیشین در دید ما هست و آن را روی شئدیگر میبینیم. گویی هر آنچه در ذهن ما هست ترکیبی از این پساتصویرهاست. این فیلم پایداری و ایستادگی یک هنرمند معلول که دست و پای خود را در جنگ از دست داده، در برابر دیکتاتوریهای استالین و همچنین محدودیتهای جسمی را به زیبایی به تصویر می کشد، بیآنکه درگیر سانتیمانتالیسم شود. نقاشی که در ابتدای فیلم با پرده سرخ و خونین استالین بر خود و زندگیاش مواجه میشود و سعی در از بین بردن آن دارد. اما او ذره ذره زندگیاش را در راه عقایدش از دست میدهد. شغلش به عنوان استاد دانشگاهی در دانشکدهای که خود تأسیس نموده، گالری نقاشی با نام نئوپلاستیک که خودش طراحی کرده و ساخته، آثار هنریاش در کافهها و حتی نمایشگاه دانشجویان وفادارش. آندره وایدا که از این فیلم به عنوان وصیتنامه خود یاد میکند، در آن به نوعی تمام فیلمها و آثار ماقبل خود را نقد می کند.
لینک کوتاه این مطلب:
ورود