مستند اجتماعی زوبی مربوط به اردوگاه سودانیها در فرانسه است. اردوگاهی که خودشان آن را جنگل نامیدهاند. محوریت مستند با یکی از پسرهای جوان مستقر در این اردوگاه به نام تیفاست. زوبی پابهپای تیفا در آن اردوگاه زندگی میکند تا تصویری زنده، ملموس و حقیقی از این اردوگاه و وضع زندگی افراد نشان دهد. او تعریف میکند که چرا از کشورش گریخته و با امیدهای فراوان خود را به اینجا رسانده تا روزی بتواند خانوادهاش در سودان را تأمین کند. در خلال این روایت است که ما وضع وخیم اردوگاه، تغذیه، پوشش، برخورد مأموران، دورهمیهای کوچک پر از آوازهایی به زبان مادری و … را میبینیم. از نفسگیرترین قسمتها فرار با کامیونهاست که تیفا میگوید پیش میآید که حین انجام آن بمیرند اما ماندن در اینجا هم فرقی با مرگ ندارد. دوربین روی دست به تعقیب آنها میرویم به میان کامیونها و حتی زیرشان تا مخفیشدنشان در آن زیر را نظارهگر باشیم. این بین در یکی از شبها یکیشان میان بزرگراه جان میسپارد؛ ماشینها حتی مهلت جابهجایی جنازه را به آنها نمیدهند. تیفا دیدگاهش را نسبت به انگلیس و فرانسه برایمان شرح میدهد؛ از انگلیس متنفر است. کشوری که پیش از این سرزمینش را غارت کرده، حالا او را پس میزند. در مورد فرانسه هم معتقد است که هیچ حقوق بشری اینجا جاری نیست و به نظرش مسخره میآید، وقتی که مردم به او میگویند ناامید نشود و کم نیاورد؛ زیرا آنها چیزی که تیفا دارد در این اردوگاه تجربه میکند، نمیکنند. کمی بعد او موفق میشود که اقامت فرانسه را بگیرد. در خلوت خانهی جدیدش با چهرهی محزون او روبرو میشویم. اعتراف میکند که دلش برای جمعشان تنگ شده و یا ممکن است بخواهد که بازگردد به کشورش. پذیرفتن تنهایی جدید برایش سخت است. درانتها متوجه میشویم که او موفق شده اقامتش را برای ده سال تمدید کند.
لینک کوتاه این مطلب:
ورود