از حمید نعمتالله انتظار داریم. از سازنده آثاری چون بوتیک ، بیپولی و حتی آرایش غلیظ انتظار داریم در فیلمش هر چه نبینیم قصهای سرراست و شخصیتهای پرداختشده ببینیم اما در شعلهور این انتظار تا حد زیادی برآورده نمیشود. شعلهور بهمانند سایر آثار نعمتالله فیلم شخصیت است و مانند رگ خواب حول محور کنشها و روایت شخصیت اصلی داستان با بازی قابلقبول امین حیایی تمرکز دارد. شخصیتی که به نظر ابتدا با خود و درونیاتش و سپس با جامعه پیرامونی سرِ تقابل دارد. او یک شکست خوردهء تمام معناست نه در کار نه در روابط اجتماعی اش به جایگاه خاصی نرسیده و حتی در زندگی شخصیاش به بنبست خورده و کمکم با رشد ذهنیت پارانویید در حد خودش تلاش میکند به آدمهایی که بهزعم خود الکی به موقعیتی رسیدهاند لطمه بزند. این ایدهی تا حدی دستمالیشده البته میتوانست در بستر قصهای منسجم تبدیل به فیلم خوبی شود اما در شعلهور تا حد زیادی الکن و آشفته اجرا میشود. کاراکتر حیایی در فیلم بیش از آنکه شخصیتی مالیخولیایی و چندبعدی باشد به بچهای و کینهتوز و آشفته می ماند که دستآخر هم مانند اغلب فیلمهای سینمای ایران بدون اینکه تکلیفش مشخص شود در انتها لنگ در هوا رها میشود. در عنوانبندی، فیلم به مردم سیستان بلوچستان تقدیم میشود. اما هر چه پیش میرویم چیزی از لزوم اتفاق افتادن داستان در استان مذکور به مخاطب معرفی میشود و جز چند نوای هوایی از بیابان و غواصی در دریایی عمان اتفاق خاصی در پیوند داستان و مکان اراِئه نمیشود و حتی حضور شخصیت دختر بلوچ (با لهجه فصیح تهرانی) که آنهم نصفه و نیمه رها میشود، تأثیری در وقوع قصه در زاهدان و یا زابل ندارد. ما همچنان از نعمتالله توقع داریم که بهمانند دقت بسیار در کارگردانی موفق که فیلم به فیلم مشهودتر میشود خلق داستانی پر کشش و ایجاد ظرافت در فیلمنامه را نیز در کنار هادی مقدم دوست فراموش نکند تا بار دیگر با حسی خوب سالن را پس از دیدن آثار بعدیاش ترک کنیم.
لینک کوتاه این مطلب:
ورود