فرناز ربیعی – پلاتو https://pelatto.ir نقد فیلم Mon, 11 Feb 2019 15:45:43 +0000 fa-IR hourly 1 https://wordpress.org/?v=6.2.5 خیلی شیرین خیلی تلخ | یادداشتی بر فیلم قصر شیرین https://pelatto.ir/%db%8c%d8%a7%d8%af%d8%af%d8%a7%d8%b4%d8%aa-%d9%82%d8%b5%d8%b1-%d8%b4%db%8c%d8%b1%db%8c%d9%86/ https://pelatto.ir/%db%8c%d8%a7%d8%af%d8%af%d8%a7%d8%b4%d8%aa-%d9%82%d8%b5%d8%b1-%d8%b4%db%8c%d8%b1%db%8c%d9%86/#respond Mon, 11 Feb 2019 12:10:27 +0000 http://pelatto.ir/?page_id=5778 میرکریمی در جدیدترین اثر خود بار دیگر به سراغ فیلمی جاده‌ای رفته تا سیر تحول یک شخصیت را در طول سفر به نمایش بگذارد. سفری که در همان آغاز فیلم نیز با تعلل‌های فراوانی آغاز می‌گردد و شخصیت اصلی تمام تلاش خود را می‌کند تا اصلا سفری آغاز نشود غافل از این که تقدیر مسیر دیگری را برای او رقم زده است. این فیلم از چند حیث قرابت زیادی با فیلم «خیلی دور، خیلی نزدیک» دارد. فیلمی جاده‌ای که نمایشگر مسیر تحول فردی گرفتار در منویات خویش است و همه‌چیز و همه‌جا اثری از فردی‌ست که فیلم قرار نیست تصویری از او به ما نشان دهد. درواقع همه جا هست و هیچ‌جا نیست. در معنی شدن فرد غایب است که با شخصیت حاضر و اصلی فیلم آشنا می‌شویم و ذره ذره لایه‌های کاراکتر او برای ما آشکار می‌شود. مثلا در جایی که او صحبت‌های فرزندانش باغ عمو مهرداد کنجکاو می‌شود با گوشه‌ای از سختی‌های زندگی همسرش در نبود او آشنا می‌شویم و از طرفی متوجه احساسات به جا مانده در قلب جلال نسب به همسرش می‌شویم؛ حال این حس ناشی از مدیون بودن به او و خانواده‌ش باشد یا عشق. پازل شخصیت جلال به تدریج کامل می‌گردد و با هر اطلاعاتی که از او بدست می‌آوریم و یا حرکتی که از او می‌بینیم بیشتر به تاریکی و بی‌رحمی او پی می‌بریم تا جایی که هر چه به انتهای فیلم نزدیک‌تر می‌شویم تصویری که فیلم از او برای ما می‌سازد نابخشوده‌تر می‌نمایند. شخصیتی که نظیر آن را در حامد بهداد فیلم‌های سد معبر و سعادت‌آباد نیز دیده‌ایم. اما تفاوت ویژه این فیلم قرار گرفتن او در کنار دو کودک معصوم است که کنتراستی از خوبی و بدی را به تصویر می‌کشد. دو کودک نیز شخصیت‌هایی متفاوت دارند و بنظر می‌آید که دختر شخصیتی برونگراتر و معصومانه‌تر دارد و برادرش که کمی از او بزرگتر است و درونگراتر، حواسش بیشتر متوجه اتفاقات تلخ پیرامون است. میرکریمی در این فیلم نیز به جز بازیگر اصلی برای نقش‌های دیگر فیلم به سراغ بازیگران کمتر شناخته شده رفته اما سه بازیگر مهم دیگر فیلم، از جمله دو کودک که کاندید دریافت سیمرغ نیز شده‌اند، بازی‌های درخشانی را ارائه دادند که بدون آن قطعا فیلم چیزی کم داشت و این قطعا نشان از قدرت کارگردانی بالا و توانمندی ویژه میرکریمی در بازی گرفتن دارد. پایان فیلم فضایی متفاوت با مابقی فیلم دارد. گویی در انتها آرامش پس از طوفان (دعوای او با برادر و شوهر خواهر همسرش) سکوتی سنگین حکم‌فرمایی می کند. دختربچه‌ای که تابحال لحظه‌ای ساکت نبود و همواره در حال بازی یا شکایت یا حرف زدن بود حالا دیگر خوابیده و حرفی نمی‌زند. پسربچه نیز اکنون جای زنی که گویی جای مادرش در جلو ماشین نشسته بود را گرفته و همانطور که پدرش نیز می‌گوید همان کاری را می کند که مادرش قبلا در حق پدرش کرده. سکوت و پیوستگی تصویر را اما تصادفی ناگهانی بر هم می‌شکند. گویی باز زندگی موجودی بخاطر خودخواهی جلال بخطر افتاده، اما این بار شاید وقت آن است گوشه‌ای از مهربانی قلب فدا شده شیرین در جلال اثر کند.

نوشته خیلی شیرین خیلی تلخ | یادداشتی بر فیلم قصر شیرین اولین بار در پلاتو پدیدار شد.

]]>
میرکریمی در جدیدترین اثر خود بار دیگر به سراغ فیلمی جاده‌ای رفته تا سیر تحول یک شخصیت را در طول سفر به نمایش بگذارد. سفری که در همان آغاز فیلم نیز با تعلل‌های فراوانی آغاز می‌گردد و شخصیت اصلی تمام تلاش خود را می‌کند تا اصلا سفری آغاز نشود غافل از این که تقدیر مسیر دیگری را برای او رقم زده است.
این فیلم از چند حیث قرابت زیادی با فیلم «خیلی دور، خیلی نزدیک» دارد. فیلمی جاده‌ای که نمایشگر مسیر تحول فردی گرفتار در منویات خویش است و همه‌چیز و همه‌جا اثری از فردی‌ست که فیلم قرار نیست تصویری از او به ما نشان دهد. درواقع همه جا هست و هیچ‌جا نیست. در معنی شدن فرد غایب است که با شخصیت حاضر و اصلی فیلم آشنا می‌شویم و ذره ذره لایه‌های کاراکتر او برای ما آشکار می‌شود. مثلا در جایی که او صحبت‌های فرزندانش باغ عمو مهرداد کنجکاو می‌شود با گوشه‌ای از سختی‌های زندگی همسرش در نبود او آشنا می‌شویم و از طرفی متوجه احساسات به جا مانده در قلب جلال نسب به همسرش می‌شویم؛ حال این حس ناشی از مدیون بودن به او و خانواده‌ش باشد یا عشق.
پازل شخصیت جلال به تدریج کامل می‌گردد و با هر اطلاعاتی که از او بدست می‌آوریم و یا حرکتی که از او می‌بینیم بیشتر به تاریکی و بی‌رحمی او پی می‌بریم تا جایی که هر چه به انتهای فیلم نزدیک‌تر می‌شویم تصویری که فیلم از او برای ما می‌سازد نابخشوده‌تر می‌نمایند. شخصیتی که نظیر آن را در حامد بهداد فیلم‌های سد معبر و سعادت‌آباد نیز دیده‌ایم. اما تفاوت ویژه این فیلم قرار گرفتن او در کنار دو کودک معصوم است که کنتراستی از خوبی و بدی را به تصویر می‌کشد. دو کودک نیز شخصیت‌هایی متفاوت دارند و بنظر می‌آید که دختر شخصیتی برونگراتر و معصومانه‌تر دارد و برادرش که کمی از او بزرگتر است و درونگراتر، حواسش بیشتر متوجه اتفاقات تلخ پیرامون است.
میرکریمی در این فیلم نیز به جز بازیگر اصلی برای نقش‌های دیگر فیلم به سراغ بازیگران کمتر شناخته شده رفته اما سه بازیگر مهم دیگر فیلم، از جمله دو کودک که کاندید دریافت سیمرغ نیز شده‌اند، بازی‌های درخشانی را ارائه دادند که بدون آن قطعا فیلم چیزی کم داشت و این قطعا نشان از قدرت کارگردانی بالا و توانمندی ویژه میرکریمی در بازی گرفتن دارد.
پایان فیلم فضایی متفاوت با مابقی فیلم دارد. گویی در انتها آرامش پس از طوفان (دعوای او با برادر و شوهر خواهر همسرش) سکوتی سنگین حکم‌فرمایی می کند. دختربچه‌ای که تابحال لحظه‌ای ساکت نبود و همواره در حال بازی یا شکایت یا حرف زدن بود حالا دیگر خوابیده و حرفی نمی‌زند. پسربچه نیز اکنون جای زنی که گویی جای مادرش در جلو ماشین نشسته بود را گرفته و همانطور که پدرش نیز می‌گوید همان کاری را می کند که مادرش قبلا در حق پدرش کرده. سکوت و پیوستگی تصویر را اما تصادفی ناگهانی بر هم می‌شکند. گویی باز زندگی موجودی بخاطر خودخواهی جلال بخطر افتاده، اما این بار شاید وقت آن است گوشه‌ای از مهربانی قلب فدا شده شیرین در جلال اثر کند.

نوشته خیلی شیرین خیلی تلخ | یادداشتی بر فیلم قصر شیرین اولین بار در پلاتو پدیدار شد.

]]>
https://pelatto.ir/%db%8c%d8%a7%d8%af%d8%af%d8%a7%d8%b4%d8%aa-%d9%82%d8%b5%d8%b1-%d8%b4%db%8c%d8%b1%db%8c%d9%86/feed/ 0
شب بی‌پایان | یادداشتی بر فیلم شبی که ماه کامل شد https://pelatto.ir/%db%8c%d8%a7%d8%af%d8%af%d8%a7%d8%b4%d8%aa-%d8%b4%d8%a8%db%8c-%da%a9%d9%87-%d9%85%d8%a7%d9%87-%da%a9%d8%a7%d9%85%d9%84-%d8%b4%d8%af/ https://pelatto.ir/%db%8c%d8%a7%d8%af%d8%af%d8%a7%d8%b4%d8%aa-%d8%b4%d8%a8%db%8c-%da%a9%d9%87-%d9%85%d8%a7%d9%87-%da%a9%d8%a7%d9%85%d9%84-%d8%b4%d8%af/#respond Mon, 11 Feb 2019 10:24:54 +0000 http://pelatto.ir/?page_id=5774 جدیدترین ساخته نرگس آبیار فیلمی نفس‌گیر با ریتمی تند و خوش‌ساخت است. او در این فیلم سراغ سوژه‌ای تلخ که بر اساس داستانی واقعی‌ست رفته و آن را به فیلمی تأثیرگذار در ژانر خود تبدیل کرده است. با وجودی که بنظر می‌رسد داستان فیلم در بخش‌هایی با ماجرای اصلی تفاوت دارد اما شخصیت‌هایی پرداخته و قوی را در فیلم شاهد هستیم که با بازی عالی تمام بازیگران جلوه‌ای دوچندان دارد. الناز شاکردوست نقشی کاملا متفاوت را در این فیلم ایفا می‌کند که به خوبی از پس آن برآمده و به نظر می‌آید فصل جدیدی از بازیگری را برای او رقم خواهد زد. او برخلاف کارهای قبلی خود، بدون تکیه به جذابیت‌های ظاهری‌اش بازی روان و حرفه‌ای را به نمایش می‌گذارد. هوتن شکیبا نیز با بازی متفاوت خود می‌تواند یکی از شانس‌های اصلی سیمرغ به حساب بیاید. فرشته صدرعرفایی نیز با گریم متفاوتش نقشی تأثیرگذار در باورپذیری و درک داستان و شخصیت‌ها دارد. نرگس آبیار در این فیلم توانایی‌های جدیدی نه تنها از خود، بلکه به عنوان یک کارگردان زن به نمایش می‌گذارد. و این تصور کلیشه‌ای که زن‌ها تنها در ساخت فیلم‌های خانوادگی و اجتماعی تبهر دارند را برهم می‌زند. صحنه‌های اکشن، تعقیب و گریز، پرتعلیق که دو ساعت و نیم تماشاگر را بر صندلی خود میخکوب می‌کند تا جایی که در سالن حتی می‌شد صدای ضربان قلب‌ها را شنید. جسارت این فیلم در بیرون کشیدن خود از افتادن به ورطه سانتی‌مانتالیسم و اشک و آه گرفتن از مخاطب نیز تحسین‌برانگیز است. (و شاید برای اولین بار است که فیلمی ایرانی برای نشان دادن بارداری یک زن به جای نشان دادن بهم خوردن حالش سراغ بیبی‌چک می‌رود.) آبیار برای سوژه خود، یعنی اسلامگرایی افراطی در دنیای امروزی، راه سخت را برای پرداختن به آن انتخاب می‌کند؛ یعنی سیر تبدیل یک انسان به موجودی جنایتکار که دیگر خودش هم خودش را نمی‌شناسد. البته فیلم خود را به یک کلاس درس یا پرسش و پاسخ برای جواب دادن به افکار افراطی و فاجعه‌بار آنان برای مخاطب تبدیل نمی‌کند، بلکه هولناک بودن این رویه را طول فیلم در عمل به تصویر کشیده و در پایان به اوج خود می‌رساند. یکی از نکات مثبت این فیلم در همین‌جاست. یعنی با وجودی که برچسب سمپات بودن با گروهک ریگی را به آن می‌زنند اما درواقع در تلاش برای اثبات این موضوع است که این افراد از جایی جز همین اجتماع برنمی‌آیند و در جایی از زبان مادر ریگی‌ها، بدون آن که به شعارزدگی بیفتد، می‌گوید از فقر و بیکاری بی‌حد است که جوانان به سمت و سوی این افکار و راه‌ها می‌روند.

نوشته شب بی‌پایان | یادداشتی بر فیلم شبی که ماه کامل شد اولین بار در پلاتو پدیدار شد.

]]>
جدیدترین ساخته نرگس آبیار فیلمی نفس‌گیر با ریتمی تند و خوش‌ساخت است. او در این فیلم سراغ سوژه‌ای تلخ که بر اساس داستانی واقعی‌ست رفته و آن را به فیلمی تأثیرگذار در ژانر خود تبدیل کرده است.
با وجودی که بنظر می‌رسد داستان فیلم در بخش‌هایی با ماجرای اصلی تفاوت دارد اما شخصیت‌هایی پرداخته و قوی را در فیلم شاهد هستیم که با بازی عالی تمام بازیگران جلوه‌ای دوچندان دارد. الناز شاکردوست نقشی کاملا متفاوت را در این فیلم ایفا می‌کند که به خوبی از پس آن برآمده و به نظر می‌آید فصل جدیدی از بازیگری را برای او رقم خواهد زد. او برخلاف کارهای قبلی خود، بدون تکیه به جذابیت‌های ظاهری‌اش بازی روان و حرفه‌ای را به نمایش می‌گذارد. هوتن شکیبا نیز با بازی متفاوت خود می‌تواند یکی از شانس‌های اصلی سیمرغ به حساب بیاید. فرشته صدرعرفایی نیز با گریم متفاوتش نقشی تأثیرگذار در باورپذیری و درک داستان و شخصیت‌ها دارد.
نرگس آبیار در این فیلم توانایی‌های جدیدی نه تنها از خود، بلکه به عنوان یک کارگردان زن به نمایش می‌گذارد. و این تصور کلیشه‌ای که زن‌ها تنها در ساخت فیلم‌های خانوادگی و اجتماعی تبهر دارند را برهم می‌زند. صحنه‌های اکشن، تعقیب و گریز، پرتعلیق که دو ساعت و نیم تماشاگر را بر صندلی خود میخکوب می‌کند تا جایی که در سالن حتی می‌شد صدای ضربان قلب‌ها را شنید.
جسارت این فیلم در بیرون کشیدن خود از افتادن به ورطه سانتی‌مانتالیسم و اشک و آه گرفتن از مخاطب نیز تحسین‌برانگیز است. (و شاید برای اولین بار است که فیلمی ایرانی برای نشان دادن بارداری یک زن به جای نشان دادن بهم خوردن حالش سراغ بیبی‌چک می‌رود.)
آبیار برای سوژه خود، یعنی اسلامگرایی افراطی در دنیای امروزی، راه سخت را برای پرداختن به آن انتخاب می‌کند؛ یعنی سیر تبدیل یک انسان به موجودی جنایتکار که دیگر خودش هم خودش را نمی‌شناسد. البته فیلم خود را به یک کلاس درس یا پرسش و پاسخ برای جواب دادن به افکار افراطی و فاجعه‌بار آنان برای مخاطب تبدیل نمی‌کند، بلکه هولناک بودن این رویه را طول فیلم در عمل به تصویر کشیده و در پایان به اوج خود می‌رساند.
یکی از نکات مثبت این فیلم در همین‌جاست. یعنی با وجودی که برچسب سمپات بودن با گروهک ریگی را به آن می‌زنند اما درواقع در تلاش برای اثبات این موضوع است که این افراد از جایی جز همین اجتماع برنمی‌آیند و در جایی از زبان مادر ریگی‌ها، بدون آن که به شعارزدگی بیفتد، می‌گوید از فقر و بیکاری بی‌حد است که جوانان به سمت و سوی این افکار و راه‌ها می‌روند.

نوشته شب بی‌پایان | یادداشتی بر فیلم شبی که ماه کامل شد اولین بار در پلاتو پدیدار شد.

]]>
https://pelatto.ir/%db%8c%d8%a7%d8%af%d8%af%d8%a7%d8%b4%d8%aa-%d8%b4%d8%a8%db%8c-%da%a9%d9%87-%d9%85%d8%a7%d9%87-%da%a9%d8%a7%d9%85%d9%84-%d8%b4%d8%af/feed/ 0
تلاطمی در دریای بی‌انتهای عذاب وجدان | نگاهی به فیلم غرش https://pelatto.ir/pororoca-movie/ https://pelatto.ir/pororoca-movie/#comments Thu, 14 Jun 2018 08:01:11 +0000 http://pelatto.ir/?page_id=5696 پوروروکا نام جزر و مدی است که در رود آمازون رخ می‌دهد و می‌تواند تا ۸۰۰ کیلومتر را تا رودهای امریکای جنوبی طی کند. جزر و مدی عظیم و مواج که امواجش ذره ذره بزرگ می‌شوند و ارتفاع یک موج آن ممکن است حتی به سه متر برسد. این مسأله شاید کمی بی‌ربط بنظر برسد چرا که هیچ نامی از این پدیده طبیعی  در سومین اثر کنستانتین پاپسکیو، کارگردان رومانیایی، برده نشده است. پوروروکا اما تصویری از ذره ذره به خروش آمدن و اضمحلال تدریجی به نمایش می‌گذارد که به شدت در گرو خرده اطلاعاتی‌ست که بصورت ضمنی و در پس خط اصلی درام منتقل می‌شود. پرتره‌ای از فروپاشی مرد خانوده‌ای که خشم و اندوه ناشی از ناپدید شدن ناگهانی دخترش منجر به رخ دادن جزر و مدی ویرانگر در وجودش می‌شود. شاید حالا بتوان گفت موج نو سینمای رومانی هیچ‌گاه تا بدین حد خودنمایی نکرده است. در این مطلب به نقد فیلم غرش که در جشنواره جهانی فیلم فجر نمایش داده شد پرداختیم. در صحنه‌های ابتدایی فیلم همه چیز در خانواده خوب و بی‌نقص و مطابق با استاندارد فیلم‌های درام خانوادگی رومانیایی پیش می‌رود. تئودور یک بانکدار و همسرش کریستینا که شغلش حسابداری است با دو فرزند خود در خانه کوچک و گرمشان خوشحال و راضی به نظر می‌رسند. در همین بین اما رگه‌هایی از پریشان‌احوالی در رفتار تئودور دیده می‌شود. چرا پنهانی با مشتری همسرش تماس می‌گیرد و با خشونت بسیار با او حرف می‌زند؟ آیا رفتار او به عنوان پدر گاهی بیش از حد عصبی نیست؟ این‌ها سوال‌هایی است که زود از یاد می‌بریم. همه چیز از همان جایی شروع می‌شود که تئودور در یک عصر آفتابی بچه‌ها را به پارک می‌برد. وقتی حواسش با تلفن حرف زدن پرت می‌شود ماریا در زمین بازی ناپدید می‌گردد. کارگردان دست روی بزرگترین ترس مشترک هر پدر مادری گذاشته است. فیلمبردار اثر با مهارت هر چه تمام‌تر توانسته مخاطب را لحظه به لحظه با هراس و وحشت تئودور همراه کند. سرنخ‌ها، اگر نگوییم هیچ، که ناچیز است. شاهدین مستأصل و دستپاچه نیز جز احساس همدردی کار دیگری از دستشان برنمی‌آید. افسر محقق پرونده در برابر بی‌تابی‌های پدر و مادر صبور است اما به طرز ناامیدکننده‌ای هیچ اشتیاقی برای به نتیجه رساندن پرونده در او دیده نمی‌شود. البته که فیلم قصد به چالش کشیدن نظام بوروکراسی رومانی نیست، چیزی که سینمای نقادانه امروز دنیا ما را بدان متوقع ساخته است، بلکه نشان می‌دهد چگونه نحوه مواجهه پلیس با این ماجرا غریضه تاریک و سرکش تئودور را در اون بیدار می‌کند و او را وادار به دست زدن به حرکاتی پرخاشگرانه می کند و در نهایت به از بین بردن فردی که گمان می‌برد ناپدید شدن دخترش کار اوست، سوق می‌دهد. از دیدگاهی دیگر شاید بتوان گفت پوروروکا روابط زناشویی را به نوعی به چالش می‌کشد. کریستینا که از فرط رنج درمانده شده، راهی جز سرزنش کردن شوهرش برای اشتباه جبران‌ناپذیرش نمی‌یابد، اگرچه این کار هیچ کمکی به حل مسأله نکند. شاید تئودور از کریستسنا طلب بخشش کند، اما وقتی حتی خودش نمی‌تواند خودش را ببخشد چه راهی برایش باقی مانده؟ در یکی از صحنه‌های قضاوت‌برانگیز فیلم کریستینا را می‌بینیم که تک‌تک جزئیات لباس و ظاهر دخترش را برای افسر پلیس شرح می‌دهد، در حالی‌که تئودور تنها چند مورد کلی در یادش مانده. البته این گفته‌های کریستینا تأثیر در روند پیشرفت پرونده ندارد، اما هرچه بیشتر باهم به کندوکاو حادثه می‌پردازند بیشتر به بن‌بست می‌خورند و این باعث هرچه بیشتر شدن فاصله آن دو می‌شود. در ابتدا هر دو افرادی آرام و موجه بنظر می‌رسند اما هرچه درام بیشتر به جلو می‌رود کریستینا ملاحظه بیشتری در نشان دادن خشم خود دارد و در طرف دیگر تئودور ذره ذره تسلیم فوران خشم درونش می‌گردد. هرچه بیشتر در فیلم جلو می‌رویم و تئودور را دنبال می‌کنیم، نمای دوربین بزرگ‌تر شده و تئودور را مرکز آن، تنهاتر از قبل می‌بینیم. هر بار که او به پارک می‌رود _گویی که این کار تبدیل به عادتی وسواسی برای او گشته_ احتمالات درباره گم شدن دخترش بیشتر و وسیع‌تر می‌گردد. پس از این که او شروع به جمع‌آوری عکس‌ها از آن لحظه می‌کند تا سرنخ‌های بیشتری برای ماجرا پیدا کند، مفهوم تصویر وارونه‌ای که دوربین می‌تواند از هر فضایی به بیننده بدهد، ناخودآگاه ما را به یاد فیلم بلوآپ آنتونیونی می‌اندازد. گارگردان چالشی را در موازات داستان فیلم پیش چشم ما می‌گذارد و آن به تصویر کشیدن تنش‌هایی در افراد، هر چند کوتاه، در یک صحنه است. مانند بحث خانمی مسن با مردی که در حال گرداندن سگش در پارک است. و یا زنی که در راهروهای ایستگاه پلیس مغموم و نگران به نظر می‌رسد. این تصاویر کوتاه برای لحظه‌ای ما را از درد کاراکترهای اصلی داستان دور می‌کنند. بار دیگر نگاهمان را از آن‌ها برمی‌داریم و آن‌ها را فراموش می‌کنیم. و مگر نه این‌که این راحت‌ترین کار است؟

نوشته تلاطمی در دریای بی‌انتهای عذاب وجدان | نگاهی به فیلم غرش اولین بار در پلاتو پدیدار شد.

]]>
پوروروکا نام جزر و مدی است که در رود آمازون رخ می‌دهد و می‌تواند تا ۸۰۰ کیلومتر را تا رودهای امریکای جنوبی طی کند. جزر و مدی عظیم و مواج که امواجش ذره ذره بزرگ می‌شوند و ارتفاع یک موج آن ممکن است حتی به سه متر برسد. این مسأله شاید کمی بی‌ربط بنظر برسد چرا که هیچ نامی از این پدیده طبیعی  در سومین اثر کنستانتین پاپسکیو، کارگردان رومانیایی، برده نشده است. پوروروکا اما تصویری از ذره ذره به خروش آمدن و اضمحلال تدریجی به نمایش می‌گذارد که به شدت در گرو خرده اطلاعاتی‌ست که بصورت ضمنی و در پس خط اصلی درام منتقل می‌شود. پرتره‌ای از فروپاشی مرد خانوده‌ای که خشم و اندوه ناشی از ناپدید شدن ناگهانی دخترش منجر به رخ دادن جزر و مدی ویرانگر در وجودش می‌شود. شاید حالا بتوان گفت موج نو سینمای رومانی هیچ‌گاه تا بدین حد خودنمایی نکرده است. در این مطلب به نقد فیلم غرش که در جشنواره جهانی فیلم فجر نمایش داده شد پرداختیم.

در صحنه‌های ابتدایی فیلم همه چیز در خانواده خوب و بی‌نقص و مطابق با استاندارد فیلم‌های درام خانوادگی رومانیایی پیش می‌رود. تئودور یک بانکدار و همسرش کریستینا که شغلش حسابداری است با دو فرزند خود در خانه کوچک و گرمشان خوشحال و راضی به نظر می‌رسند. در همین بین اما رگه‌هایی از پریشان‌احوالی در رفتار تئودور دیده می‌شود. چرا پنهانی با مشتری همسرش تماس می‌گیرد و با خشونت بسیار با او حرف می‌زند؟ آیا رفتار او به عنوان پدر گاهی بیش از حد عصبی نیست؟ این‌ها سوال‌هایی است که زود از یاد می‌بریم. همه چیز از همان جایی شروع می‌شود که تئودور در یک عصر آفتابی بچه‌ها را به پارک می‌برد. وقتی حواسش با تلفن حرف زدن پرت می‌شود ماریا در زمین بازی ناپدید می‌گردد.

کارگردان دست روی بزرگترین ترس مشترک هر پدر مادری گذاشته است. فیلمبردار اثر با مهارت هر چه تمام‌تر توانسته مخاطب را لحظه به لحظه با هراس و وحشت تئودور همراه کند. سرنخ‌ها، اگر نگوییم هیچ، که ناچیز است. شاهدین مستأصل و دستپاچه نیز جز احساس همدردی کار دیگری از دستشان برنمی‌آید. افسر محقق پرونده در برابر بی‌تابی‌های پدر و مادر صبور است اما به طرز ناامیدکننده‌ای هیچ اشتیاقی برای به نتیجه رساندن پرونده در او دیده نمی‌شود. البته که فیلم قصد به چالش کشیدن نظام بوروکراسی رومانی نیست، چیزی که سینمای نقادانه امروز دنیا ما را بدان متوقع ساخته است، بلکه نشان می‌دهد چگونه نحوه مواجهه پلیس با این ماجرا غریضه تاریک و سرکش تئودور را در اون بیدار می‌کند و او را وادار به دست زدن به حرکاتی پرخاشگرانه می کند و در نهایت به از بین بردن فردی که گمان می‌برد ناپدید شدن دخترش کار اوست، سوق می‌دهد.

از دیدگاهی دیگر شاید بتوان گفت پوروروکا روابط زناشویی را به نوعی به چالش می‌کشد. کریستینا که از فرط رنج درمانده شده، راهی جز سرزنش کردن شوهرش برای اشتباه جبران‌ناپذیرش نمی‌یابد، اگرچه این کار هیچ کمکی به حل مسأله نکند. شاید تئودور از کریستسنا طلب بخشش کند، اما وقتی حتی خودش نمی‌تواند خودش را ببخشد چه راهی برایش باقی مانده؟ در یکی از صحنه‌های قضاوت‌برانگیز فیلم کریستینا را می‌بینیم که تک‌تک جزئیات لباس و ظاهر دخترش را برای افسر پلیس شرح می‌دهد، در حالی‌که تئودور تنها چند مورد کلی در یادش مانده. البته این گفته‌های کریستینا تأثیر در روند پیشرفت پرونده ندارد، اما هرچه بیشتر باهم به کندوکاو حادثه می‌پردازند بیشتر به بن‌بست می‌خورند و این باعث هرچه بیشتر شدن فاصله آن دو می‌شود. در ابتدا هر دو افرادی آرام و موجه بنظر می‌رسند اما هرچه درام بیشتر به جلو می‌رود کریستینا ملاحظه بیشتری در نشان دادن خشم خود دارد و در طرف دیگر تئودور ذره ذره تسلیم فوران خشم درونش می‌گردد.
هرچه بیشتر در فیلم جلو می‌رویم و تئودور را دنبال می‌کنیم، نمای دوربین بزرگ‌تر شده و تئودور را مرکز آن، تنهاتر از قبل می‌بینیم. هر بار که او به پارک می‌رود _گویی که این کار تبدیل به عادتی وسواسی برای او گشته_ احتمالات درباره گم شدن دخترش بیشتر و وسیع‌تر می‌گردد. پس از این که او شروع به جمع‌آوری عکس‌ها از آن لحظه می‌کند تا سرنخ‌های بیشتری برای ماجرا پیدا کند، مفهوم تصویر وارونه‌ای که دوربین می‌تواند از هر فضایی به بیننده بدهد، ناخودآگاه ما را به یاد فیلم بلوآپ آنتونیونی می‌اندازد.
گارگردان چالشی را در موازات داستان فیلم پیش چشم ما می‌گذارد و آن به تصویر کشیدن تنش‌هایی در افراد، هر چند کوتاه، در یک صحنه است. مانند بحث خانمی مسن با مردی که در حال گرداندن سگش در پارک است. و یا زنی که در راهروهای ایستگاه پلیس مغموم و نگران به نظر می‌رسد. این تصاویر کوتاه برای لحظه‌ای ما را از درد کاراکترهای اصلی داستان دور می‌کنند. بار دیگر نگاهمان را از آن‌ها برمی‌داریم و آن‌ها را فراموش می‌کنیم. و مگر نه این‌که این راحت‌ترین کار است؟

نوشته تلاطمی در دریای بی‌انتهای عذاب وجدان | نگاهی به فیلم غرش اولین بار در پلاتو پدیدار شد.

]]>
https://pelatto.ir/pororoca-movie/feed/ 2
نغمه مستانه |‌ نگاهی به فیلم ترانه گرانیت https://pelatto.ir/%d8%aa%d8%b1%d8%a7%d9%86%d9%87-%da%af%d8%b1%d8%a7%d9%86%db%8c%d8%aa/ https://pelatto.ir/%d8%aa%d8%b1%d8%a7%d9%86%d9%87-%da%af%d8%b1%d8%a7%d9%86%db%8c%d8%aa/#respond Sun, 20 May 2018 21:25:10 +0000 http://pelatto.ir/?page_id=5648 چندان عجیب و بعید به نظر نمی‌آید که تابحال کسی جو هینی را با شمایل قهرمانی کالت تصویر نکرده است. از اواسط قرن پیش تاکنون چنین نگاه و زبانی برای به تصویر کشیدن خواننده‌های sean-nós (سبک قدیمی ایرلندی) به کار گرفته نشده بود. اما آخرین اثر پت کالینز همچون نغمه‌ای سحرانگیز پرتره‌ای پیچیده را از این مرد و محیط اطرافش پیش رو می‌گذارد. هینی که به زبان ایرلندی صحبت می‌کند و در روستای کارنا بزرگ شده، به یکی از تحسین‌شده‌ترین مفسران ترانه‌های قدیمی و باستانی بدل شد. او در فستیوال نیوپورت فولک نوازندگی کرده و در سال‌های پیش از مرگش در دانشگاه واشنگتن سیاتل سکونت داشت. هینی اما از شهرت دهه ۶۰ لیام کلنسی برخوردار نبود، برخلاف چیفتینز (گروه موسیقی ایرلندی) با رولینگ استونز آهنگی نخواند و برعکس پلنکستی تنها گوشه‌ای از شور و شوق هیپی‌های دوران را تجربه کرد. اما خیل هواداران و حامیان او چیزی را می‌دانند که بقیه دنیا نمی‌داند. و مگر تعریف کالت چیزی غیر از این است؟ ترانه گرانیت اما این سوال‌ها را نمی‌پرسد، اما به برخی از آنها جواب می‌دهد. کالینز نامی بسیار هوشمندانه عنوانی گویا و استعاری را برای فیلمش برگزیده است. ترانه‌ها به همان اندازه که سخت و ناهموار می‌نمایند، قدرتمند نیز هستند. هینی از جایی می‌آید که جغرافیایی سنگی دارد و آوازی همچون سنگ می‌خواند که شنوندگان را وادار می‌کند آرام به آن گوش دهند تا به درون خود تکیه کنند. همچنین فیلم کمتر نشانی از گرمی و صمیمیت در خود دارد. او خانواده و همسر خود را رها کرده و زندگی خود را با کارگری در گلاسکو و لندن می‌گذراند. فیلم تصاویر دل‌انگیزی از هینی که به عنوان دربار، تنها در هتل نیویورک نشسته را نشان می‌دهد. این‌ها همه نشان‌دهنده این است که اگر در زندگی شهرت به او رو می‌کرد بعید بود او با روی باز آن را در آغوش کشد. پت کالینز یکی از نوابغ بی‌مانند که می‌تواند در دل رسانه بومی و داخلی پرورش و رشد پیدا کند. در فیلم‌های پیشین کالینز همچون “سکوت” و “تیم رابینسون” او بینش خارق‌العاده خود را برای گنجاندن ایده‌ای بزرگ در چشم‌اندازهایی بکر و تماشایی به رخ کشانده است. بازیگر دوران جوانی هینی که خواننده‌ای بااستعداد است، بار زیادی از حجم موسیقیایی فیلم را به دوش می‌کشد. با چهره‌ای که گویی کمترین احساس را بروز می‌دهد و یا می‌پذیرد. او با ایجاد هسته‌ای مستحکم به فیلم این امکان را می‌دهد که جادوی عجیب و نامأنوسش را در تمام لحظات آن به موج بیاندازد. فیلم ترانه گرانیت که نماینده ایرلند برای اسکار نیز بود در به تصویر کشیدن سوژه و تفاخرش به محیط پیرامون موفق عمل نموده است. ترانه‌های فیلم داستان خود را در خلال داستان اصلی نیز تعریف می‌کنند. ما هینی را در حال آواز خواندن در محل کارش می‌بینیم و یا او را در حلقه محاصره مجذوبان به آواز خواندنش در کافه‌ای می‌یابیم. اما این زبان استعاری کالینز است که مخاطب را دربر‌میگیرد. ترکیب تصاویر حقیقی با فیلمبرداری اعجاب‌انگیز ریچارد کندریک و استفاده از تصاویری تک‌رنگ، کارگردان را قادر ساخته مرزهای بین یک اثر مستند، فیلمی اساطیری در ژانر اکسپرسیونسیم و درامی در قالب بیوگرافی را از بین ببرد.

نوشته نغمه مستانه |‌ نگاهی به فیلم ترانه گرانیت اولین بار در پلاتو پدیدار شد.

]]>
چندان عجیب و بعید به نظر نمی‌آید که تابحال کسی جو هینی را با شمایل قهرمانی کالت تصویر نکرده است. از اواسط قرن پیش تاکنون چنین نگاه و زبانی برای به تصویر کشیدن خواننده‌های sean-nós (سبک قدیمی ایرلندی) به کار گرفته نشده بود. اما آخرین اثر پت کالینز همچون نغمه‌ای سحرانگیز پرتره‌ای پیچیده را از این مرد و محیط اطرافش پیش رو می‌گذارد.
هینی که به زبان ایرلندی صحبت می‌کند و در روستای کارنا بزرگ شده، به یکی از تحسین‌شده‌ترین مفسران ترانه‌های قدیمی و باستانی بدل شد. او در فستیوال نیوپورت فولک نوازندگی کرده و در سال‌های پیش از مرگش در دانشگاه واشنگتن سیاتل سکونت داشت. هینی اما از شهرت دهه ۶۰ لیام کلنسی برخوردار نبود، برخلاف چیفتینز (گروه موسیقی ایرلندی) با رولینگ استونز آهنگی نخواند و برعکس پلنکستی تنها گوشه‌ای از شور و شوق هیپی‌های دوران را تجربه کرد. اما خیل هواداران و حامیان او چیزی را می‌دانند که بقیه دنیا نمی‌داند. و مگر تعریف کالت چیزی غیر از این است؟

ترانه گرانیت اما این سوال‌ها را نمی‌پرسد، اما به برخی از آنها جواب می‌دهد. کالینز نامی بسیار هوشمندانه عنوانی گویا و استعاری را برای فیلمش برگزیده است. ترانه‌ها به همان اندازه که سخت و ناهموار می‌نمایند، قدرتمند نیز هستند. هینی از جایی می‌آید که جغرافیایی سنگی دارد و آوازی همچون سنگ می‌خواند که شنوندگان را وادار می‌کند آرام به آن گوش دهند تا به درون خود تکیه کنند. همچنین فیلم کمتر نشانی از گرمی و صمیمیت در خود دارد. او خانواده و همسر خود را رها کرده و زندگی خود را با کارگری در گلاسکو و لندن می‌گذراند. فیلم تصاویر دل‌انگیزی از هینی که به عنوان دربار، تنها در هتل نیویورک نشسته را نشان می‌دهد. این‌ها همه نشان‌دهنده این است که اگر در زندگی شهرت به او رو می‌کرد بعید بود او با روی باز آن را در آغوش کشد.
پت کالینز یکی از نوابغ بی‌مانند که می‌تواند در دل رسانه بومی و داخلی پرورش و رشد پیدا کند. در فیلم‌های پیشین کالینز همچون “سکوت” و “تیم رابینسون” او بینش خارق‌العاده خود را برای گنجاندن ایده‌ای بزرگ در چشم‌اندازهایی بکر و تماشایی به رخ کشانده است. بازیگر دوران جوانی هینی که خواننده‌ای بااستعداد است، بار زیادی از حجم موسیقیایی فیلم را به دوش می‌کشد. با چهره‌ای که گویی کمترین احساس را بروز می‌دهد و یا می‌پذیرد. او با ایجاد هسته‌ای مستحکم به فیلم این امکان را می‌دهد که جادوی عجیب و نامأنوسش را در تمام لحظات آن به موج بیاندازد.

فیلم ترانه گرانیت که نماینده ایرلند برای اسکار نیز بود در به تصویر کشیدن سوژه و تفاخرش به محیط پیرامون موفق عمل نموده است. ترانه‌های فیلم داستان خود را در خلال داستان اصلی نیز تعریف می‌کنند. ما هینی را در حال آواز خواندن در محل کارش می‌بینیم و یا او را در حلقه محاصره مجذوبان به آواز خواندنش در کافه‌ای می‌یابیم.

اما این زبان استعاری کالینز است که مخاطب را دربر‌میگیرد. ترکیب تصاویر حقیقی با فیلمبرداری اعجاب‌انگیز ریچارد کندریک و استفاده از تصاویری تک‌رنگ، کارگردان را قادر ساخته مرزهای بین یک اثر مستند، فیلمی اساطیری در ژانر اکسپرسیونسیم و درامی در قالب بیوگرافی را از بین ببرد.

نوشته نغمه مستانه |‌ نگاهی به فیلم ترانه گرانیت اولین بار در پلاتو پدیدار شد.

]]>
https://pelatto.ir/%d8%aa%d8%b1%d8%a7%d9%86%d9%87-%da%af%d8%b1%d8%a7%d9%86%db%8c%d8%aa/feed/ 0
مصاحبه با هانا اسلاک: کارگردان برگزیده جشنواره جهانی فیلم فجر https://pelatto.ir/%d9%85%d8%b5%d8%a7%d8%ad%d8%a8%d9%87-%d9%87%d8%a7%d9%86%d8%a7-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%da%a9-%da%a9%d8%a7%d8%b1%da%af%d8%b1%d8%af%d8%a7%d9%86/ https://pelatto.ir/%d9%85%d8%b5%d8%a7%d8%ad%d8%a8%d9%87-%d9%87%d8%a7%d9%86%d8%a7-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%da%a9-%da%a9%d8%a7%d8%b1%da%af%d8%b1%d8%af%d8%a7%d9%86/#respond Sat, 12 May 2018 14:31:36 +0000 http://pelatto.ir/?page_id=5782 هانا اسلاک، کارگردان اسلوونیایی که با فیلم معدنچی در جشنواره جهانی فیلم حضور داشت که با برانگیختن تحسین منتقدان تبدیل به یکی از پرستاره‌ترین فیلم‌های جشنواره شد. در فرصت کوتاهی که پس از آخرین نمایش فیلم او بدست آمد گفتگوی کوتاهی را پیرامون سینما و جایگاه زنان انجام دادیم. مخاطبان و تماشاگران عام سینما در ایران را چطور دیدید؟ برای من سطح دانش ایرانیان غافلگیر کننده بود و این که چقدر مردم ایران ادبیات سینما را می‌شناسند و افرادی هستند که زبان سینما را به بخوبی می‌شناسند و الفبای تماشای فیلم را بلدند و افرادی نیستند که تنها شناختشان محدود به فیلم‌های پرزرق و برق هالیوود شود و این برای من بسیار خوشحال‌ کننده بود که با این افراد معاشرت داشتم و آنها فیلم مرا دیدند. ما همه از یک خانواده هستیم، من هم یک سینه‌فیل هستم من هم از تماشای فیلم لذت میبرم و آنهایی که در هر فیلمی فراتر از آن را می‌بینند مانند خواهر و برادر من هستند بنابراین من هم حس می‌کنم همه یک خانواده هستیم. یکی از نکاتی که درمورد این فیلم آن را متمایز می‌کند این است که یک فیلمساز زن بار دیگر به سراغ سوژه‌ای درباره زنان نرفته و درواقع درباره مردی است که بنظر می‌رسد در کشور شما یک اسطوره شناخته می‌شود. من خیلی امیدوارم که کارگردانان زن ایرانی نیز به همین سمت بروند. من در ایران زنان بسیاری را دیدم که این‌گونه هستند تنها لازم است که به آنها فرصت داده شود. زنان فیلمساز بااستعداد زیادی در ایران هستند که نیاز به میدان و فرصت بیشتر برای دیده شدن دارند. حضور در این جشنواره فرصتی ویژه برای من فراهم آورد تا در کنار تماشاگرانی عالی فیلم را ببینم و از نظرات و بازخوردهای آنها بهره‌مند شوم. آیا با سینماگران و کارگردانان ایرانی آشنایی دارید؟ بله بیشتر افراد معروف از جمله مخملباف، کیارستمی و فرهادی را می‌شناسم. اینها افرادی هستند که در جامه جهانی نیز شناخته شده هستند ولی خیلی دوست داشتم که زنان فیلمساز بیشتری در جامعه جهانی حضور داشتند. من با چند کارگردان فیلم‌های کوتاه نیز صحبت کردم. مثلا یکی از آنها فیلمش درباره دختری بود که برای اولین بار بلوغ را تجربه می‌کند اما چون این یک تابو درجامعه ایران است کسی درباره آن با او صحبت نکرده و درباره مساله‌ای که برایش رخ داده اگاهی ندارد. و اون به دلیل این عدم آگاهی دچار مشکلاتی می‌شود. از نظر من این موضوعی جسورانه حتی در جامعه اروپایی است چون مسایلی که مربوط به جنسیت می‌شوند در همه جای دنیا تابو هستند و زنی جوان در اولین فیلمش سراغ چنین موضوعی می‌رود و برخلاف فیلم‌هایی مثل آستیگمات به جای مشکلاتی که زنان برای یکدیگر ایجاد می‌کنند باشد درباره مسایلی باشد که جامعه به شنیدن درباره آن احتیاج دارد از دید من این یک نگاه شجاعانه است. او در جواب این که اگر حرفی برای خوانندگان پلاتو دارید بگویید گفت می‌خواهم این را توضیح داد بیش از آن که بخواهم سعی کنم فیلمی بسازم که شخصیت اصلی آن زن نباشد سعی کردم فیلمی درباره جامعه، فارغ از این که قهرمان آن زن است یا مرد، بسازم. می‌خواهم این مصاحبه را با این جمله به پایان ببرم که اگر بخواهم معنایی برای اسم خودم «هانا» ذکر کنم می‌گویم هانا به معنی قصه‌گو است.

نوشته مصاحبه با هانا اسلاک: کارگردان برگزیده جشنواره جهانی فیلم فجر اولین بار در پلاتو پدیدار شد.

]]>
هانا اسلاک، کارگردان اسلوونیایی که با فیلم معدنچی در جشنواره جهانی فیلم حضور داشت که با برانگیختن تحسین منتقدان تبدیل به یکی از پرستاره‌ترین فیلم‌های جشنواره شد. در فرصت کوتاهی که پس از آخرین نمایش فیلم او بدست آمد گفتگوی کوتاهی را پیرامون سینما و جایگاه زنان انجام دادیم.

      • مخاطبان و تماشاگران عام سینما در ایران را چطور دیدید؟

برای من سطح دانش ایرانیان غافلگیر کننده بود و این که چقدر مردم ایران ادبیات سینما را می‌شناسند و افرادی هستند که زبان سینما را به بخوبی می‌شناسند و الفبای تماشای فیلم را بلدند و افرادی نیستند که تنها شناختشان محدود به فیلم‌های پرزرق و برق هالیوود شود و این برای من بسیار خوشحال‌ کننده بود که با این افراد معاشرت داشتم و آنها فیلم مرا دیدند. ما همه از یک خانواده هستیم، من هم یک سینه‌فیل هستم من هم از تماشای فیلم لذت میبرم و آنهایی که در هر فیلمی فراتر از آن را می‌بینند مانند خواهر و برادر من هستند بنابراین من هم حس می‌کنم همه یک خانواده هستیم.

  • یکی از نکاتی که درمورد این فیلم آن را متمایز می‌کند این است که یک فیلمساز زن بار دیگر به سراغ سوژه‌ای درباره زنان نرفته و درواقع درباره مردی است که بنظر می‌رسد در کشور شما یک اسطوره شناخته می‌شود. من خیلی امیدوارم که کارگردانان زن ایرانی نیز به همین سمت بروند.
    من در ایران زنان بسیاری را دیدم که این‌گونه هستند تنها لازم است که به آنها فرصت داده شود. زنان فیلمساز بااستعداد زیادی در ایران هستند که نیاز به میدان و فرصت بیشتر برای دیده شدن دارند. حضور در این جشنواره فرصتی ویژه برای من فراهم آورد تا در کنار تماشاگرانی عالی فیلم را ببینم و از نظرات و بازخوردهای آنها بهره‌مند شوم.
  • آیا با سینماگران و کارگردانان ایرانی آشنایی دارید؟
    بله بیشتر افراد معروف از جمله مخملباف، کیارستمی و فرهادی را می‌شناسم. اینها افرادی هستند که در جامه جهانی نیز شناخته شده هستند ولی خیلی دوست داشتم که زنان فیلمساز بیشتری در جامعه جهانی حضور داشتند. من با چند کارگردان فیلم‌های کوتاه نیز صحبت کردم. مثلا یکی از آنها فیلمش درباره دختری بود که برای اولین بار بلوغ را تجربه می‌کند اما چون این یک تابو درجامعه ایران است کسی درباره آن با او صحبت نکرده و درباره مساله‌ای که برایش رخ داده اگاهی ندارد. و اون به دلیل این عدم آگاهی دچار مشکلاتی می‌شود. از نظر من این موضوعی جسورانه حتی در جامعه اروپایی است چون مسایلی که مربوط به جنسیت می‌شوند در همه جای دنیا تابو هستند و زنی جوان در اولین فیلمش سراغ چنین موضوعی می‌رود و برخلاف فیلم‌هایی مثل آستیگمات به جای مشکلاتی که زنان برای یکدیگر ایجاد می‌کنند باشد درباره مسایلی باشد که جامعه به شنیدن درباره آن احتیاج دارد از دید من این یک نگاه شجاعانه است.

او در جواب این که اگر حرفی برای خوانندگان پلاتو دارید بگویید گفت می‌خواهم این را توضیح داد بیش از آن که بخواهم سعی کنم فیلمی بسازم که شخصیت اصلی آن زن نباشد سعی کردم فیلمی درباره جامعه، فارغ از این که قهرمان آن زن است یا مرد، بسازم.

می‌خواهم این مصاحبه را با این جمله به پایان ببرم که اگر بخواهم معنایی برای اسم خودم «هانا» ذکر کنم می‌گویم هانا به معنی قصه‌گو است.

نوشته مصاحبه با هانا اسلاک: کارگردان برگزیده جشنواره جهانی فیلم فجر اولین بار در پلاتو پدیدار شد.

]]>
https://pelatto.ir/%d9%85%d8%b5%d8%a7%d8%ad%d8%a8%d9%87-%d9%87%d8%a7%d9%86%d8%a7-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%da%a9-%da%a9%d8%a7%d8%b1%da%af%d8%b1%d8%af%d8%a7%d9%86/feed/ 0
بلوغ‌های ناتمام https://pelatto.ir/%d8%a8%d9%84%d9%88%d8%ba%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%86%d8%a7%d8%aa%d9%85%d8%a7%d9%85/ https://pelatto.ir/%d8%a8%d9%84%d9%88%d8%ba%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%86%d8%a7%d8%aa%d9%85%d8%a7%d9%85/#respond Sat, 13 Jan 2018 00:22:22 +0000 http://pelatto.ir/?page_id=5277 در فیلم کانون زناشویی به سراغ آنتوان در برهه جدیدی از زندگی‌ش می‌رویم. او با نامزد بی‌نقصش زندگی مشترک را شروع کرده برخلاف کریستین که همه جا خود را مادمازل معرفی می‌کند و تشکیل خانواده برایش بسیار جدی‌ست، درگیر جزئیات بی‌اهمیتی مانند آزمایش بر روی عوض کردن رنگ گل‌هاست. این بلاتکلیفی و نپذیرفتن نقش‌ها در زندگی وقتی نمود زیادی پیدا می‌کند که آنها صاحب یک بچه می‌شوند. اولین باری که کریستین را بعد از به دنیا آمدن فرزندشان می‌بینیم دیگر به آن مهربانی و آرامش سابق نیست. او دیگر حوصله هیچ‌کس، حتی آنتوان را ندارد. آنتوان نیز که هیچ‌گاه گرمای وجود پدر و مادر را نچشیده نمی‌داند با فرزندش چه باید بکند. آنها حتی روی اسم فرزندشان نیز توافق ندارند و هرکدام با اسم موردعلاقه‌ش او را صدا می‌زند. گاهی بنظر می‌رسد آن دو به بلوغ پدر مادر نشدن نرسیدند و صحنه‌ای از فیلم می‌بینیم که با غذای بچه یکدیگر را سیر می‌کنند، گویی آنها نیز به اندازه همان کودک نیاز دارند به رشد یکدیگر کمک کنند. آنتوان اما مثل همیشه از زیر بار مسئولیت‌هایش فرار می‌کند. وقتی پدر می‌شود، برای گریز از این وضعیت ناگریز به دنبال دنیایی جدید می‌گردد. او این جهان متفاوت را در وجود زنی ژاپنی جستجو می‌کند اما پس از مدتی درمی‌یابد وقت گذراندن با او کسالت‌بارترین کار دنیاست. آنتوانی که هیچ‌گاه حوصله‌ش سرنمی‌رود و حتی دوست دارد هرروز ۳۰ ساعت وقت داشته باشد، در دنیای جدیدش هر ثانیه بسان عمری می‌گذرد. شاید اون نیز مانند آقای تابار احتیاج دارد نزد کارآگاهی برود و از او بپرسد بالاخره جای من در این زندگی کجاست؟

نوشته بلوغ‌های ناتمام اولین بار در پلاتو پدیدار شد.

]]>
در فیلم کانون زناشویی به سراغ آنتوان در برهه جدیدی از زندگی‌ش می‌رویم. او با نامزد بی‌نقصش زندگی مشترک را شروع کرده برخلاف کریستین که همه جا خود را مادمازل معرفی می‌کند و تشکیل خانواده برایش بسیار جدی‌ست، درگیر جزئیات بی‌اهمیتی مانند آزمایش بر روی عوض کردن رنگ گل‌هاست. این بلاتکلیفی و نپذیرفتن نقش‌ها در زندگی وقتی نمود زیادی پیدا می‌کند که آنها صاحب یک بچه می‌شوند. اولین باری که کریستین را بعد از به دنیا آمدن فرزندشان می‌بینیم دیگر به آن مهربانی و آرامش سابق نیست. او دیگر حوصله هیچ‌کس، حتی آنتوان را ندارد. آنتوان نیز که هیچ‌گاه گرمای وجود پدر و مادر را نچشیده نمی‌داند با فرزندش چه باید بکند. آنها حتی روی اسم فرزندشان نیز توافق ندارند و هرکدام با اسم موردعلاقه‌ش او را صدا می‌زند. گاهی بنظر می‌رسد آن دو به بلوغ پدر مادر نشدن نرسیدند و صحنه‌ای از فیلم می‌بینیم که با غذای بچه یکدیگر را سیر می‌کنند، گویی آنها نیز به اندازه همان کودک نیاز دارند به رشد یکدیگر کمک کنند.
آنتوان اما مثل همیشه از زیر بار مسئولیت‌هایش فرار می‌کند. وقتی پدر می‌شود، برای گریز از این وضعیت ناگریز به دنبال دنیایی جدید می‌گردد. او این جهان متفاوت را در وجود زنی ژاپنی جستجو می‌کند اما پس از مدتی درمی‌یابد وقت گذراندن با او کسالت‌بارترین کار دنیاست. آنتوانی که هیچ‌گاه حوصله‌ش سرنمی‌رود و حتی دوست دارد هرروز ۳۰ ساعت وقت داشته باشد، در دنیای جدیدش هر ثانیه بسان عمری می‌گذرد. شاید اون نیز مانند آقای تابار احتیاج دارد نزد کارآگاهی برود و از او بپرسد بالاخره جای من در این زندگی کجاست؟

نوشته بلوغ‌های ناتمام اولین بار در پلاتو پدیدار شد.

]]>
https://pelatto.ir/%d8%a8%d9%84%d9%88%d8%ba%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%86%d8%a7%d8%aa%d9%85%d8%a7%d9%85/feed/ 0
فرار بی‌پایان https://pelatto.ir/les-quatre-cents-coups/%d9%81%d8%b1%d8%a7%d8%b1-%d8%a8%db%8c%e2%80%8c%d9%be%d8%a7%db%8c%d8%a7%d9%86/ https://pelatto.ir/les-quatre-cents-coups/%d9%81%d8%b1%d8%a7%d8%b1-%d8%a8%db%8c%e2%80%8c%d9%be%d8%a7%db%8c%d8%a7%d9%86/#respond Fri, 29 Dec 2017 20:16:48 +0000 http://www.pelatto.ir/?page_id=5268 آنتوان همواره محصور پیرامون خود است و همیشه به دنبال شکست این حصار است. اما سوال بی جواب او همیشه آن است که پس از فرار از حصار چه باید کرد؟ در عنوان‌بندی فیلم گویی دنباله‌روی کسی هستیم که از میان کوچه پس‌کوچه‌های پاریس به دنبال فتح قلب آن یعنی برج ایفل است. برج بلندی که از دورها سربلند و باشکوه بنظر می‌رسد و هیچ‌چیز به اندازه آن معرف شهر، و یا به عبارت دیگر حصاری که پیرامون آنتوان را گرفته، نیست. هرچه که به آن نزدیکتر می‌شویم شکوه و جلال خود را بیشتر از دست می‌دهد و وقتی پای آن می‌رسیم جز پیچ و مهره و میله‌های سرد و آهنی که به طرز عجیبی شبیه زندان است نمی‌بینیم. و حتی هنگام رویارویی با این سراب نیز ترجیح می‌دهیم از آن دور شویم. تنها راه حل آنتوان برای رویارویی با مشکلاتش فرار است. او حتی برای انتقام گرفتن نیز بهترین راه را فرار می‌بیند. فردای روزی که در مدرسه بخاطر مسأله بی‌ارزشی تنبیه و تحقیر می‌شود همراه دوستش رنه از رفتن به مدرسه اجتناب می کند. او به شهربازی می‌رود اما با سوار شدن در چرخ گردون بار دیگر خود را محبوس می‌بیند. جایی که از هر طرف تلاش می‌کند راه خلاصی ندارد. مهم نیست چقدر دور خود بچرخد یا همه دنیا و آدم‌ها را وارونه ببیند در نهایت کاری جز دست و پا زدن از او برنمی‌آید. انتقام او نیز گاهی حذف آدم‌هاست. او هیچ‌گاه به جنگ با کسی نمی‌رود؛ تنها راه خلاصی برای او یا حذف خودش است یا دیگری. مانند وقتی که برای پدر و مادرش نامه می‌نویسد می‌خواهد آنها را ترک کند و زندگی مستقلی برای خود تشکیل دهد. و یا پس از آن‌که مادر خود را با مرد دیگری در خیابان می‌بیند، اولین باری که از او درباره مادرش سوال می‌شود او جواب می‌دهد که مادرش مرده است. و بله برای او مادری وجود ندارد. برای او مادرش جلو میز آرایش و در میان آینه‌های روبرویش خلاصه می‌شود. صحنه پایانی نیز بار دیگر آنتوان را می‌بینیم که از حصارهای زمین فوتبال عبور کرده و با سرعت هرچه تمام‌تر از آن دور می‌شود. پلان بعدی لانگ شاتی از پهنه‌ی دریاست که آنتوان بی‌وقفه در حال دویدن به سمت آن است. هر چه که آنتوان به ساحل و دریا نزدیک‌تر می‌شود کادر دوربینی که او را محصور می‌کند نیز تنگ‌تر می گردد، گویی می‌خواهد او را به دام بیندازد، تا جایی که چهره آنتوان را در نمای کلوزآپ می‌بینیم. او که حالا خود را آزاد و رها یافته و گویی با دل به دریا زدن به رستگاری رسیده ناگهان با چشم‌هایی پرسشگر رو به ما می‌کند و گویی می‌پرسد: ”حالا پس از این چه کنم؟”

نوشته فرار بی‌پایان اولین بار در پلاتو پدیدار شد.

]]>
آنتوان همواره محصور پیرامون خود است و همیشه به دنبال شکست این حصار است. اما سوال بی جواب او همیشه آن است که پس از فرار از حصار چه باید کرد؟
در عنوان‌بندی فیلم گویی دنباله‌روی کسی هستیم که از میان کوچه پس‌کوچه‌های پاریس به دنبال فتح قلب آن یعنی برج ایفل است. برج بلندی که از دورها سربلند و باشکوه بنظر می‌رسد و هیچ‌چیز به اندازه آن معرف شهر، و یا به عبارت دیگر حصاری که پیرامون آنتوان را گرفته، نیست. هرچه که به آن نزدیکتر می‌شویم شکوه و جلال خود را بیشتر از دست می‌دهد و وقتی پای آن می‌رسیم جز پیچ و مهره و میله‌های سرد و آهنی که به طرز عجیبی شبیه زندان است نمی‌بینیم. و حتی هنگام رویارویی با این سراب نیز ترجیح می‌دهیم از آن دور شویم.

تنها راه حل آنتوان برای رویارویی با مشکلاتش فرار است. او حتی برای انتقام گرفتن نیز بهترین راه را فرار می‌بیند. فردای روزی که در مدرسه بخاطر مسأله بی‌ارزشی تنبیه و تحقیر می‌شود همراه دوستش رنه از رفتن به مدرسه اجتناب می کند. او به شهربازی می‌رود اما با سوار شدن در چرخ گردون بار دیگر خود را محبوس می‌بیند. جایی که از هر طرف تلاش می‌کند راه خلاصی ندارد. مهم نیست چقدر دور خود بچرخد یا همه دنیا و آدم‌ها را وارونه ببیند در نهایت کاری جز دست و پا زدن از او برنمی‌آید.

انتقام او نیز گاهی حذف آدم‌هاست. او هیچ‌گاه به جنگ با کسی نمی‌رود؛ تنها راه خلاصی برای او یا حذف خودش است یا دیگری. مانند وقتی که برای پدر و مادرش نامه می‌نویسد می‌خواهد آنها را ترک کند و زندگی مستقلی برای خود تشکیل دهد. و یا پس از آن‌که مادر خود را با مرد دیگری در خیابان می‌بیند، اولین باری که از او درباره مادرش سوال می‌شود او جواب می‌دهد که مادرش مرده است. و بله برای او مادری وجود ندارد. برای او مادرش جلو میز آرایش و در میان آینه‌های روبرویش خلاصه می‌شود.

صحنه پایانی نیز بار دیگر آنتوان را می‌بینیم که از حصارهای زمین فوتبال عبور کرده و با سرعت هرچه تمام‌تر از آن دور می‌شود. پلان بعدی لانگ شاتی از پهنه‌ی دریاست که آنتوان بی‌وقفه در حال دویدن به سمت آن است. هر چه که آنتوان به ساحل و دریا نزدیک‌تر می‌شود کادر دوربینی که او را محصور می‌کند نیز تنگ‌تر می گردد، گویی می‌خواهد او را به دام بیندازد، تا جایی که چهره آنتوان را در نمای کلوزآپ می‌بینیم. او که حالا خود را آزاد و رها یافته و گویی با دل به دریا زدن به رستگاری رسیده ناگهان با چشم‌هایی پرسشگر رو به ما می‌کند و گویی می‌پرسد: ”حالا پس از این چه کنم؟”

نوشته فرار بی‌پایان اولین بار در پلاتو پدیدار شد.

]]>
https://pelatto.ir/les-quatre-cents-coups/%d9%81%d8%b1%d8%a7%d8%b1-%d8%a8%db%8c%e2%80%8c%d9%be%d8%a7%db%8c%d8%a7%d9%86/feed/ 0
چهارصد ضربه https://pelatto.ir/les-quatre-cents-coups/ https://pelatto.ir/les-quatre-cents-coups/#respond Fri, 29 Dec 2017 20:07:54 +0000 http://www.pelatto.ir/?page_id=5263 چهارصد ضربه (به فرانسوی: Les Quatre Cents Coups) فیلمی فرانسوی محصول سال ۱۹۵۹ به کارگردانی فرانسوا تروفو است. این فیلم یکی از برجسته‌ترین نمونه‌های سینمای موج نوی فرانسه به شمار می‌رود، فیلمی که بسیاری از ویژگی‌های این انقلاب سینمایی را در بر دارد. چهارصد ضربه در سال ۱۹۵۹ همراه چند فیلم دیگر از فیلم‌سازان موج نو در بخش مسابقه جشنواره فیلم کن به نمایش گذاشته شد و جایزهٔ بهترین کارگردانی را به دست آورد. این فیلم در قالب یک داستان ساده، زندگی پسری به نام آنتوان دوآنل (Antoine Doinel) که در آستانه بلوغ قرار دارد، را به شکلی روان و طبیعی روایت می‌کند. شخصیت آنتوان ژان پیر لئو (Jean-Pierre Léaud) از زندگی خود تروفو گرته‌برداری شده و با ظرافتی کم‌نظیر پرداخته شده است.

نوشته چهارصد ضربه اولین بار در پلاتو پدیدار شد.

]]>
چهارصد ضربه (به فرانسوی: Les Quatre Cents Coups) فیلمی فرانسوی محصول سال ۱۹۵۹ به کارگردانی فرانسوا تروفو است. این فیلم یکی از برجسته‌ترین نمونه‌های سینمای موج نوی فرانسه به شمار می‌رود، فیلمی که بسیاری از ویژگی‌های این انقلاب سینمایی را در بر دارد. چهارصد ضربه در سال ۱۹۵۹ همراه چند فیلم دیگر از فیلم‌سازان موج نو در بخش مسابقه جشنواره فیلم کن به نمایش گذاشته شد و جایزهٔ بهترین کارگردانی را به دست آورد. این فیلم در قالب یک داستان ساده، زندگی پسری به نام آنتوان دوآنل (Antoine Doinel) که در آستانه بلوغ قرار دارد، را به شکلی روان و طبیعی روایت می‌کند. شخصیت آنتوان ژان پیر لئو (Jean-Pierre Léaud) از زندگی خود تروفو گرته‌برداری شده و با ظرافتی کم‌نظیر پرداخته شده است.

نوشته چهارصد ضربه اولین بار در پلاتو پدیدار شد.

]]>
https://pelatto.ir/les-quatre-cents-coups/feed/ 0
ویدئوها https://pelatto.ir/%d9%81%db%8c%d9%84%d9%85-%d9%87%d8%ac%d9%88%d9%85/%d9%88%db%8c%d8%af%d8%a6%d9%88%d9%87%d8%a7/ https://pelatto.ir/%d9%81%db%8c%d9%84%d9%85-%d9%87%d8%ac%d9%88%d9%85/%d9%88%db%8c%d8%af%d8%a6%d9%88%d9%87%d8%a7/#respond Sun, 17 Dec 2017 18:41:03 +0000 http://www.pelatto.ir/?page_id=5219 نوشته ویدئوها اولین بار در پلاتو پدیدار شد.

]]>
نوشته ویدئوها اولین بار در پلاتو پدیدار شد.

]]>
https://pelatto.ir/%d9%81%db%8c%d9%84%d9%85-%d9%87%d8%ac%d9%88%d9%85/%d9%88%db%8c%d8%af%d8%a6%d9%88%d9%87%d8%a7/feed/ 0
مصاحبه آپاراتچی با شهرام مکری https://pelatto.ir/%d9%85%d8%b5%d8%a7%d8%ad%d8%a8%d9%87-%d8%a2%d9%be%d8%a7%d8%b1%d8%a7%d8%aa%da%86%db%8c-%d8%a8%d8%a7-%d8%b4%d9%87%d8%b1%d8%a7%d9%85-%d9%85%da%a9%d8%b1%db%8c/ https://pelatto.ir/%d9%85%d8%b5%d8%a7%d8%ad%d8%a8%d9%87-%d8%a2%d9%be%d8%a7%d8%b1%d8%a7%d8%aa%da%86%db%8c-%d8%a8%d8%a7-%d8%b4%d9%87%d8%b1%d8%a7%d9%85-%d9%85%da%a9%d8%b1%db%8c/#respond Sat, 16 Dec 2017 12:33:20 +0000 http://www.pelatto.ir/?p=5215 نوشته مصاحبه آپاراتچی با شهرام مکری اولین بار در پلاتو پدیدار شد.

]]>
شهرام مُکری، از «ماهی و گربه» و «هجوم» تا تصویر یک آدم خوب/ اگر نام اش «مَکری» بود هم به حیله گری فیلم هایش می آمد/ با اتهام «تاثیر گرفتن از دیگران» چه طور مواجه می شوم/ چرا بعد از شهرت «ماهی و گربه» باز به سراغ ستاره ها نرفتم اصرار به «بچه-مثبت» بودن؟ /یا تلاش برای نرنجاندن آدم ها؟ استفاده از ترانه در انتهای هر فیلم، از کجا می آید/ پشت صحنه های دیده نشده ای از «ماهی و گربه» و «هجوم»

نوشته مصاحبه آپاراتچی با شهرام مکری اولین بار در پلاتو پدیدار شد.

]]>
https://pelatto.ir/%d9%85%d8%b5%d8%a7%d8%ad%d8%a8%d9%87-%d8%a2%d9%be%d8%a7%d8%b1%d8%a7%d8%aa%da%86%db%8c-%d8%a8%d8%a7-%d8%b4%d9%87%d8%b1%d8%a7%d9%85-%d9%85%da%a9%d8%b1%db%8c/feed/ 0