تئاتر – پلاتو https://pelatto.ir نقد فیلم Wed, 21 Feb 2018 13:59:53 +0000 fa-IR hourly 1 https://wordpress.org/?v=6.2.5 صید ماهی در دریاچه ی یخ زده https://pelatto.ir/%d8%b5%db%8c%d8%af-%d9%85%d8%a7%d9%87%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%af%d8%b1%db%8c%d8%a7%da%86%d9%87-%db%8c-%db%8c%d8%ae-%d8%b2%d8%af%d9%87/ https://pelatto.ir/%d8%b5%db%8c%d8%af-%d9%85%d8%a7%d9%87%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%af%d8%b1%db%8c%d8%a7%da%86%d9%87-%db%8c-%db%8c%d8%ae-%d8%b2%d8%af%d9%87/#respond Wed, 21 Feb 2018 13:54:20 +0000 http://pelatto.ir/?page_id=5362 اولین چیزی که مخاطب را جذب می‌کند موسیقی اثر است. موسیقی و صحنه و نور کاملاً هماهنگ باهم از ابتدای نمایش روی ذهن مخاطب تأثیر خود را می‌گذارند و به شکل گیری فضای کار برای تماشاگر کمک می‌کنند. مستقیماً وارد داستان نمی‌شویم. نمایش سعی می‌کند با مقدمه‌ای مخاطبین را بیشتر به فضای وهم آلود و کابوس گونه‌ی روایت صید ماهی در دریاچه‌ی یخ زده فرو ببرد. داستان در فضای یک تیمارستان برایمان آغاز می‌شود. پرستار به اتاق بازرس هانس برلاخ سر می‌زد و در طول مکالمه‌ای با او اطلاعاتی دستگیرمان می‌شود که در کشف حقیقت داستان بازرسی که کارش به تیمارستان کشیده شد کنجکاو می‌شویم. پرستار کرلی با بازی الهه غیابی تصویری به یاد ماندنی و دلنشین از یک پرستار سورئال بیمارستان روانی در ذهنمان به‌جا می‌گذارد. با پیش رفتن در نمایش، فضا همچنان درگیر کننده تر، خشن‌تر و وهم‌آلودتر می‌شود. انگار ما آرام‌آرام ذهن بازرس هانس برلاخ را که از عذاب وجدان عدم موفقیتش در نجات جان یک دختر بچه در یکی از مأموریت‌هایش رنج می‌کشد به‌وضوح می‌بینیم. دنیای ذهنی برلاخ برایمان به تصویر در می‌آید. تعدادی المان در صحنه به خوبی وجدان آزار دیده‌ی برلاخ را به نمایش می‌گذارند: زنجیری که به تخت فلزی متصل است که برلاخ را به آن می‌بندند، خونی که روی زمین ریخته و خدمتکار بیمارستان هرچقدر تلاش می‌کند نمی‌تواند آن را پاک کند و حضور دختربچه‌ی به قتل رسیده تقریباً در طول نمایش به‌عنوان کابوسی از خاطره‌ی بازرس برلاخ در بیداری‌اش. اما یکی از ماندگارترین قاب‌های نمایش تصویر میز شام برلاخ و زوبر، قاتل دختربچه است. محمدرضا سرمدی تصویر قاتلی را به نمایش می‌گذارد که در کمال خونسردی قتل‌هایش را انجام داده و در کمال خونسردی به آن‌ها اعتراف می‌کند و کابوس یا حقیقت، تصویر این قاتل به‌قدری ملموس است که حس خشم برلاخ نسبت به او در تماشاگران نیز زنده می‌شود. نمایش صید ماهی در دریاچه‌ی یخ زده به کارگردانی محمدرضا بصیری، اقتباسی است از رمان سوء ظن نوشته‌ی فردریش دورنمات و نویسندگان این نمایش، آرمان میرعبدالحق، تینا سورانی و بنیامین سیدین به خوبی توانستند با دیالوگ‌هایی کوتاه، تأمل برانگیز و جذاب فضایی متفاوت برای نمایش خلق کنند. و در آخر باید گفت نمایش صید ماهی در دریاچه‌ی یخ زده بی‌دلیل داستان را طولانی نمی‌کند، گزافه گویی ندارد، دکور صحنه، نور و لباس کاملاً در راستای مفهوم و فضای نمایش قرار می‌گیرند. بازی‌ها یکدست و در فرم اجرایی خود بسیار دیدنی‌اند، خصوصاً بازی حجت غلامی در نقش بازرس هانس برلاخ که کیفیتی باورپذیر و در عین حال ذهنی دارد که تلفیق این دو برای این نقش خود قابل تحسین است.      

نوشته صید ماهی در دریاچه ی یخ زده اولین بار در پلاتو پدیدار شد.

]]>
اولین چیزی که مخاطب را جذب می‌کند موسیقی اثر است. موسیقی و صحنه و نور کاملاً هماهنگ باهم از ابتدای نمایش روی ذهن مخاطب تأثیر خود را می‌گذارند و به شکل گیری فضای کار برای تماشاگر کمک می‌کنند.

مستقیماً وارد داستان نمی‌شویم. نمایش سعی می‌کند با مقدمه‌ای مخاطبین را بیشتر به فضای وهم آلود و کابوس گونه‌ی روایت صید ماهی در دریاچه‌ی یخ زده فرو ببرد.

داستان در فضای یک تیمارستان برایمان آغاز می‌شود. پرستار به اتاق بازرس هانس برلاخ سر می‌زد و در طول مکالمه‌ای با او اطلاعاتی دستگیرمان می‌شود که در کشف حقیقت داستان بازرسی که کارش به تیمارستان کشیده شد کنجکاو می‌شویم.

پرستار کرلی با بازی الهه غیابی تصویری به یاد ماندنی و دلنشین از یک پرستار سورئال بیمارستان روانی در ذهنمان به‌جا می‌گذارد.

با پیش رفتن در نمایش، فضا همچنان درگیر کننده تر، خشن‌تر و وهم‌آلودتر می‌شود. انگار ما آرام‌آرام ذهن بازرس هانس برلاخ را که از عذاب وجدان عدم موفقیتش در نجات جان یک دختر بچه در یکی از مأموریت‌هایش رنج می‌کشد به‌وضوح می‌بینیم. دنیای ذهنی برلاخ برایمان به تصویر در می‌آید. تعدادی المان در صحنه به خوبی وجدان آزار دیده‌ی برلاخ را به نمایش می‌گذارند: زنجیری که به تخت فلزی متصل است که برلاخ را به آن می‌بندند، خونی که روی زمین ریخته و خدمتکار بیمارستان هرچقدر تلاش می‌کند نمی‌تواند آن را پاک کند و حضور دختربچه‌ی به قتل رسیده تقریباً در طول نمایش به‌عنوان کابوسی از خاطره‌ی بازرس برلاخ در بیداری‌اش.

اما یکی از ماندگارترین قاب‌های نمایش تصویر میز شام برلاخ و زوبر، قاتل دختربچه است. محمدرضا سرمدی تصویر قاتلی را به نمایش می‌گذارد که در کمال خونسردی قتل‌هایش را انجام داده و در کمال خونسردی به آن‌ها اعتراف می‌کند و کابوس یا حقیقت، تصویر این قاتل به‌قدری ملموس است که حس خشم برلاخ نسبت به او در تماشاگران نیز زنده می‌شود.

نمایش صید ماهی در دریاچه‌ی یخ زده به کارگردانی محمدرضا بصیری، اقتباسی است از رمان سوء ظن نوشته‌ی فردریش دورنمات و نویسندگان این نمایش، آرمان میرعبدالحق، تینا سورانی و بنیامین سیدین به خوبی توانستند با دیالوگ‌هایی کوتاه، تأمل برانگیز و جذاب فضایی متفاوت برای نمایش خلق کنند.

و در آخر باید گفت نمایش صید ماهی در دریاچه‌ی یخ زده بی‌دلیل داستان را طولانی نمی‌کند، گزافه گویی ندارد، دکور صحنه، نور و لباس کاملاً در راستای مفهوم و فضای نمایش قرار می‌گیرند. بازی‌ها یکدست و در فرم اجرایی خود بسیار دیدنی‌اند، خصوصاً بازی حجت غلامی در نقش بازرس هانس برلاخ که کیفیتی باورپذیر و در عین حال ذهنی دارد 79که تلفیق این دو برای این نقش خود قابل تحسین است.

 

 

 

نوشته صید ماهی در دریاچه ی یخ زده اولین بار در پلاتو پدیدار شد.

]]>
https://pelatto.ir/%d8%b5%db%8c%d8%af-%d9%85%d8%a7%d9%87%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%af%d8%b1%db%8c%d8%a7%da%86%d9%87-%db%8c-%db%8c%d8%ae-%d8%b2%d8%af%d9%87/feed/ 0
تجربه بازیگریِ حرفه ای | نگاهی به نمایش زندگی در تئاتر https://pelatto.ir/%d8%aa%d8%ac%d8%b1%d8%a8%d9%87-%d8%a8%d8%a7%d8%b2%d9%8a%da%af%d8%b1%db%8c-%d8%ad%d8%b1%d9%81%d9%87-%d8%a7%db%8c/ https://pelatto.ir/%d8%aa%d8%ac%d8%b1%d8%a8%d9%87-%d8%a8%d8%a7%d8%b2%d9%8a%da%af%d8%b1%db%8c-%d8%ad%d8%b1%d9%81%d9%87-%d8%a7%db%8c/#respond Sat, 11 Nov 2017 14:44:34 +0000 http://www.pelatto.ir/?page_id=5150 نمایشی با مدت‌زمان یک ساعت و چهل دقیقه که تنها دو بازیگر دارد و توسط یک گروه تئاتر گُمنام اجرا می‌شود به‌خودی‌خود می‌تواند کابوس باشد، حالا به همه این‌ها سالن کوچک پردیس شهرزاد هم اضافه کنید… اما یک‌چیز دوستداران تئاتر را برای دیدنش وسوسه می‌کند؛ نویسنده نمایشنامه، دیوید ممت . با کمترین اشتیاق و حسی نه‌چندان مطلوب وارد سالن تئاتر می‌شوید. همانطورکه از نام نمایش ( زندگی در تئاتر ) پیداست، قرار است شما به تماشای زندگی شخصی دو بازیگر تئاتر بنشینید، یکی در اوج شهرت و دوران طلایی بازیگری و دیگری جوانی خام و جویای نام. بازیگران وارد می‌شوند و چراغ‌ها روشن می‌شود. طراحی صحنه مینی مال است، البته انتظار دیگری هم نباید داشت. بازیِ کسی که نقش بازیگر مشهور و پخته را ایفا می‌کند قابل‌قبول است اما بازی بازیگر جوان ناشیانه و احمقانه است. اینجاست که احتمالاً می‌گویید وای خدای من واقعاً باید یک ساعت و چهل دقیقه این مسخره‌بازی را تماشا کنم؟! ولی هرچه بیشتر نمایش جلو می‌رود، شرایط بیشتر تغییر می‌کند. درست است که متن‌های ممت همیشه جذاب‌اند، اما تغییر آهسته در نوع بازی این دو نفر، جذابیت نمایش را افزایش می‌دهد. در نمایشنامه، ممت دوره‌های مختلف زندگی بازیگران تئاتر را، چه در زمان بازی روی صحنه و چه در زمان زندگی شخصی پشت‌صحنه به تصویر می‌کشد، پس اجرای آن چالش‌انگیز است، بخصوص برای بازیگران که باید به تعبیری بازی در بازی کنند. هر دو بازیگر این تئاتر، با هنرمندی تمام و تلاشی ستودنی، هرچه در توان دارند بکار می‌گیرند تا روند کسب تجربه، پختگی، اوج شهرت، افول و خرفتی یک بازیگر را به صحنه برند و این در حالی است که حواسشان هست محدودیت ابزارهای نمایشی به چشم نیاید. با اتمام هر پرده شاهد پختگی هرچه بیشتر بازیگر جوان و افول ترحم‌انگیز بازیگر مشهور هستیم و متوجه می‌شویم آن بازی احمقانه پرده اول بخشی از نمایش بوده است. فراموش نکنیم تمام این تلاش‌ها می‌توانست بی‌فایده باشد اگر ترجمه نمایشنامه به این خوبی نبود. خوشبختانه در این اجرا از ترجمه داریوش مؤدبیان استفاده‌شده تا زحمات این گروه جوان به ثمر برسد. البته در قسمت‌هایی کاملاً مشهود است که دیالوگ‌ها تغییر کرده و با متن اصلی متفاوت است. ازآنجاکه متن اصلی را نخوانده‌ام، نمی‌دانم این تغییرات توسط کارگردان صورت گرفته یا مترجم، اما احتمالاً برای ارتباط قوی‌تر با مخاطب ایرانی صورت گرفته که جواب داده و به کار نشسته است. تنها نقطه‌ضعف این کار شاید در طراحی بروشور آن باشد. چرا نباید اسم بازیگران روی صفحه اول درج شود؟ آن‌هم بازیگرانی به این خوبی! واقعاً حیف نیست؟…

نوشته تجربه بازیگریِ حرفه ای | نگاهی به نمایش زندگی در تئاتر اولین بار در پلاتو پدیدار شد.

]]>
نمایشی با مدت‌زمان یک ساعت و چهل دقیقه که تنها دو بازیگر دارد و توسط یک گروه تئاتر گُمنام اجرا می‌شود به‌خودی‌خود می‌تواند کابوس باشد، حالا به همه این‌ها سالن کوچک پردیس شهرزاد هم اضافه کنید… اما یک‌چیز دوستداران تئاتر را برای دیدنش وسوسه می‌کند؛ نویسنده نمایشنامه، دیوید ممت .
با کمترین اشتیاق و حسی نه‌چندان مطلوب وارد سالن تئاتر می‌شوید. همانطورکه از نام نمایش ( زندگی در تئاتر ) پیداست، قرار است شما به تماشای زندگی شخصی دو بازیگر تئاتر بنشینید، یکی در اوج شهرت و دوران طلایی بازیگری و دیگری جوانی خام و جویای نام. بازیگران وارد می‌شوند و چراغ‌ها روشن می‌شود. طراحی صحنه مینی مال است، البته انتظار دیگری هم نباید داشت. بازیِ کسی که نقش بازیگر مشهور و پخته را ایفا می‌کند قابل‌قبول است اما بازی بازیگر جوان ناشیانه و احمقانه است. اینجاست که احتمالاً می‌گویید وای خدای من واقعاً باید یک ساعت و چهل دقیقه این مسخره‌بازی را تماشا کنم؟! ولی هرچه بیشتر نمایش جلو می‌رود، شرایط بیشتر تغییر می‌کند. درست است که متن‌های ممت همیشه جذاب‌اند، اما تغییر آهسته در نوع بازی این دو نفر، جذابیت نمایش را افزایش می‌دهد.
در نمایشنامه، ممت دوره‌های مختلف زندگی بازیگران تئاتر را، چه در زمان بازی روی صحنه و چه در زمان زندگی شخصی پشت‌صحنه به تصویر می‌کشد، پس اجرای آن چالش‌انگیز است، بخصوص برای بازیگران که باید به تعبیری بازی در بازی کنند. هر دو بازیگر این تئاتر، با هنرمندی تمام و تلاشی ستودنی، هرچه در توان دارند بکار می‌گیرند تا روند کسب تجربه، پختگی، اوج شهرت، افول و خرفتی یک بازیگر را به صحنه برند و این در حالی است که حواسشان هست محدودیت ابزارهای نمایشی به چشم نیاید. با اتمام هر پرده شاهد پختگی هرچه بیشتر بازیگر جوان و افول ترحم‌انگیز بازیگر مشهور هستیم و متوجه می‌شویم آن بازی احمقانه پرده اول بخشی از نمایش بوده است.
فراموش نکنیم تمام این تلاش‌ها می‌توانست بی‌فایده باشد اگر ترجمه نمایشنامه به این خوبی نبود. خوشبختانه در این اجرا از ترجمه داریوش مؤدبیان استفاده‌شده تا زحمات این گروه جوان به ثمر برسد. البته در قسمت‌هایی کاملاً مشهود است که دیالوگ‌ها تغییر کرده و با متن اصلی متفاوت است. ازآنجاکه متن اصلی را نخوانده‌ام، نمی‌دانم این تغییرات توسط کارگردان صورت گرفته یا مترجم، اما احتمالاً برای ارتباط قوی‌تر با مخاطب ایرانی صورت گرفته که جواب داده و به کار نشسته است. تنها نقطه‌ضعف این کار شاید در طراحی بروشور آن باشد. چرا نباید اسم بازیگران روی صفحه اول درج شود؟ آن‌هم بازیگرانی به این خوبی! واقعاً حیف نیست؟…

نوشته تجربه بازیگریِ حرفه ای | نگاهی به نمایش زندگی در تئاتر اولین بار در پلاتو پدیدار شد.

]]>
https://pelatto.ir/%d8%aa%d8%ac%d8%b1%d8%a8%d9%87-%d8%a8%d8%a7%d8%b2%d9%8a%da%af%d8%b1%db%8c-%d8%ad%d8%b1%d9%81%d9%87-%d8%a7%db%8c/feed/ 0
این یک نقد نیست | نگاهی به نمایش این یک پیپ نیست https://pelatto.ir/%d8%a7%d9%8a%d9%86-%d9%8a%d9%83-%d9%be%d9%8a%d9%be-%d9%86%d9%8a%d8%b3%d8%aa/ https://pelatto.ir/%d8%a7%d9%8a%d9%86-%d9%8a%d9%83-%d9%be%d9%8a%d9%be-%d9%86%d9%8a%d8%b3%d8%aa/#respond Sun, 29 Oct 2017 11:22:46 +0000 http://www.pelatto.ir/?page_id=5131 “رنه مگریت” نقاش و متفکر سورئالیست در سال ١٩٢٩ یک پیپ را کشید و زیر آن نوشت ” این یک پیپ نیست”. در سال ١٩۶٨ میشل فوکو، متفکر و فیلسوف معاصر که به سورئالیست ها علاقه داشت، در مقاله ای با همین عنوان، حمایت خود را از به چالش کشیدن ساختار های هنری توسط رنه مگریت اعلام کرد تا تنوری که با کشیدن این اثر بپا شده بود داغ تر و بحث ها بر سر نقد ساختارهای هنری که بصورت محتاطانه ای سعی بر حمایت و حفظشان بود جنجالی تر شود. شیفتگی مشترک مگریت و فوکو به اتوپیا ی سورئال، امروز به سراغ سید محمد مساوات آمده تا دست مایه ای باشد برای خلق سورئال نمایشی ای سراسر خلاقانه با همین نام؛ “این یک پیپ نیست” در همان ابتدای این نمایش مخاطب می‌فهمد که به تماشای کاری متفاوت نشسته، درست زمانی که متوجه می‌شود برای ایفای نقش هرکدام از شخصیت‌های اصلی داستان از دو بازیگر مختلف با هماهنگی کم‌نظیر استفاده‌شده است. شاید همین امر برای تماشاگران دلیل کافی‌ای باشد که مشتاقانه بر صندلی خود تکیه زنند تا کاری غریب و غیرمتعارف در هنرنمایشی ایران را دنبال کنند. لازم به ذکر است معمولاً نمایش‌های سورئال با استفاده از موشن گرافیک و پخش تصاویر هنری بی‌ربط سعی در ایجاد فضایی دارند که حس موردنظر خود را به مخاطب القا کنند، اما محمد مساوات بجای استفاده از ابزارهای پیش‌پاافتاده و دم‌دستی، با استفاده از فن بازی دو نفر برای یک نقش و همین‌طور بازی هیچ نفر برای یک نقش ( که گاهی از طریق شنیدن صدای بازیگری که وجود ندارد و هرگز نمی‌بینید و گاهی با استفاده از متنی که روی پرده انداخته می‌شود و گاهی از طریق نورپردازی و حرکت نور در قسمت‌های مختلف صحنه نمایش که شما ناخواسته مجبور به دنبال آن هستید) فضایی خلق کرده که مغز مخاطب علی‌رغم تلاش ناکارآمد، از احساس ناتوانی در ارتباط دهی جریان‌های داستان لذت ببرد. از دیگر نکات خلاقانه استفاده‌شده می‌توان به این موضوع اشاره کرد که در این نمایش دیالوگ‌ها به‌صورت زبانی نامفهوم ادا می‌شوند و برای درک آن‌ها از روش دوبله هم‌زمان و زیرنویس روی پرده استفاده می‌شود تا این دو در مقام مبدل باشند که وهم یا حقیقت را تبدیل به واقعیت می‌کند. به همین دلیل این کار ازلحاظ کارگردانی نسبت به کار قبلی گروه “رادیکال١۴” به نام “بی‌پدر” که حدود ۶ ماه پیش به صحنه رفت ،بدون در نظر گرفتن تفاوت در سبک اجرا ، به‌مراتب خلاقانه‌تر بوده که این خلاقیت با استفاده از صحنه‌آرایی کامل و جذاب ، جلوه‌ای دوچندان پیداکرده. توهم، سکس ( به معنای عام آن، اروتیک) و خشونت ( با استفاده از اِلِمان بصری خون) در این کار نیز مثل “بی‌پدر” مثلثی طلایی را رقم می‌زند که به نظر می‌رسد باید این مثلث را امضا و عنصر اصلی کارهای مساوات تلقی کرد. کارگردان جوانی که می‌داند دنبال چه چیزی است و چه چیز را می‌خواهد مطرح کند، به همین دلیل هرکدام از کارهایی که به صحنه می‌برد دارای شخصیت و هویت مجزا و قابل‌فهمی است که این هویت چه در متن، چه در طراحی صحنه و چه در بروشور و تبلیغات کار با هارمونی و هماهنگی به چشم می‌خورد، او با اجراهای آوانگارد خود تبدیل به کارگردانی ساختارشکن و کاربلد شده که حرف‌های زیادی برای گفتن دارد، کارگردانی آن‌قدر آماده، که در بروشور کار در حال اجرا، نوید اثر بعدی خود را می‌دهد که قرار است تابستان آینده به روی صحنه رود! پ ن: مقاله میشل فوکو با عنوان “این‌یک چپق نیست” توسط مانی حقیقی ترجمه‌شده و به همراه تصویر مجموعه‌ای از نقاشی‌های رنه مگریت در قالب کتابی کوچک توسط نشر مرکز منتشر گشته است.

نوشته این یک نقد نیست | نگاهی به نمایش این یک پیپ نیست اولین بار در پلاتو پدیدار شد.

]]>
“رنه مگریت” نقاش و متفکر سورئالیست در سال ١٩٢٩ یک پیپ را کشید و زیر آن نوشت ” این یک پیپ نیست”. در سال ١٩۶٨ میشل فوکو، متفکر و فیلسوف معاصر که به سورئالیست ها علاقه داشت، در مقاله ای با همین عنوان، حمایت خود را از به چالش کشیدن ساختار های هنری توسط رنه مگریت اعلام کرد تا تنوری که با کشیدن این اثر بپا شده بود داغ تر و بحث ها بر سر نقد ساختارهای هنری که بصورت محتاطانه ای سعی بر حمایت و حفظشان بود جنجالی تر شود.
شیفتگی مشترک مگریت و فوکو به اتوپیا ی سورئال، امروز به سراغ سید محمد مساوات آمده تا دست مایه ای باشد برای خلق سورئال نمایشی ای سراسر خلاقانه با همین نام؛ “این یک پیپ نیست”
در همان ابتدای این نمایش مخاطب می‌فهمد که به تماشای کاری متفاوت نشسته، درست زمانی که متوجه می‌شود برای ایفای نقش هرکدام از شخصیت‌های اصلی داستان از دو بازیگر مختلف با هماهنگی کم‌نظیر استفاده‌شده است. شاید همین امر برای تماشاگران دلیل کافی‌ای باشد که مشتاقانه بر صندلی خود تکیه زنند تا کاری غریب و غیرمتعارف در هنرنمایشی ایران را دنبال کنند. لازم به ذکر است معمولاً نمایش‌های سورئال با استفاده از موشن گرافیک و پخش تصاویر هنری بی‌ربط سعی در ایجاد فضایی دارند که حس موردنظر خود را به مخاطب القا کنند، اما محمد مساوات بجای استفاده از ابزارهای پیش‌پاافتاده و دم‌دستی، با استفاده از فن بازی دو نفر برای یک نقش و همین‌طور بازی هیچ نفر برای یک نقش ( که گاهی از طریق شنیدن صدای بازیگری که وجود ندارد و هرگز نمی‌بینید و گاهی با استفاده از متنی که روی پرده انداخته می‌شود و گاهی از طریق نورپردازی و حرکت نور در قسمت‌های مختلف صحنه نمایش که شما ناخواسته مجبور به دنبال آن هستید) فضایی خلق کرده که مغز مخاطب علی‌رغم تلاش ناکارآمد، از احساس ناتوانی در ارتباط دهی جریان‌های داستان لذت ببرد. از دیگر نکات خلاقانه استفاده‌شده می‌توان به این موضوع اشاره کرد که در این نمایش دیالوگ‌ها به‌صورت زبانی نامفهوم ادا می‌شوند و برای درک آن‌ها از روش دوبله هم‌زمان و زیرنویس روی پرده استفاده می‌شود تا این دو در مقام مبدل باشند که وهم یا حقیقت را تبدیل به واقعیت می‌کند. به همین دلیل این کار ازلحاظ کارگردانی نسبت به کار قبلی گروه “رادیکال١۴” به نام “بی‌پدر” که حدود ۶ ماه پیش به صحنه رفت ،بدون در نظر گرفتن تفاوت در سبک اجرا ، به‌مراتب خلاقانه‌تر بوده که این خلاقیت با استفاده از صحنه‌آرایی کامل و جذاب ، جلوه‌ای دوچندان پیداکرده. توهم، سکس ( به معنای عام آن، اروتیک) و خشونت ( با استفاده از اِلِمان بصری خون) در این کار نیز مثل “بی‌پدر” مثلثی طلایی را رقم می‌زند که به نظر می‌رسد باید این مثلث را امضا و عنصر اصلی کارهای مساوات تلقی کرد. کارگردان جوانی که می‌داند دنبال چه چیزی است و چه چیز را می‌خواهد مطرح کند، به همین دلیل هرکدام از کارهایی که به صحنه می‌برد دارای شخصیت و هویت مجزا و قابل‌فهمی است که این هویت چه در متن، چه در طراحی صحنه و چه در بروشور و تبلیغات کار با هارمونی و هماهنگی به چشم می‌خورد، او با اجراهای آوانگارد خود تبدیل به کارگردانی ساختارشکن و کاربلد شده که حرف‌های زیادی برای گفتن دارد، کارگردانی آن‌قدر آماده، که در بروشور کار در حال اجرا، نوید اثر بعدی خود را می‌دهد که قرار است تابستان آینده به روی صحنه رود!
پ ن: مقاله میشل فوکو با عنوان “این‌یک چپق نیست” توسط مانی حقیقی ترجمه‌شده و به همراه تصویر مجموعه‌ای از نقاشی‌های رنه مگریت در قالب کتابی کوچک توسط نشر مرکز منتشر گشته است.
این یک چپق نیست

نوشته این یک نقد نیست | نگاهی به نمایش این یک پیپ نیست اولین بار در پلاتو پدیدار شد.

]]>
https://pelatto.ir/%d8%a7%d9%8a%d9%86-%d9%8a%d9%83-%d9%be%d9%8a%d9%be-%d9%86%d9%8a%d8%b3%d8%aa/feed/ 0