اولین چیزی که مخاطب را جذب میکند موسیقی اثر است. موسیقی و صحنه و نور کاملاً هماهنگ باهم از ابتدای نمایش روی ذهن مخاطب تأثیر خود را میگذارند و به شکل گیری فضای کار برای تماشاگر کمک میکنند.
مستقیماً وارد داستان نمیشویم. نمایش سعی میکند با مقدمهای مخاطبین را بیشتر به فضای وهم آلود و کابوس گونهی روایت صید ماهی در دریاچهی یخ زده فرو ببرد.
داستان در فضای یک تیمارستان برایمان آغاز میشود. پرستار به اتاق بازرس هانس برلاخ سر میزد و در طول مکالمهای با او اطلاعاتی دستگیرمان میشود که در کشف حقیقت داستان بازرسی که کارش به تیمارستان کشیده شد کنجکاو میشویم.
پرستار کرلی با بازی الهه غیابی تصویری به یاد ماندنی و دلنشین از یک پرستار سورئال بیمارستان روانی در ذهنمان بهجا میگذارد.
با پیش رفتن در نمایش، فضا همچنان درگیر کننده تر، خشنتر و وهمآلودتر میشود. انگار ما آرامآرام ذهن بازرس هانس برلاخ را که از عذاب وجدان عدم موفقیتش در نجات جان یک دختر بچه در یکی از مأموریتهایش رنج میکشد بهوضوح میبینیم. دنیای ذهنی برلاخ برایمان به تصویر در میآید. تعدادی المان در صحنه به خوبی وجدان آزار دیدهی برلاخ را به نمایش میگذارند: زنجیری که به تخت فلزی متصل است که برلاخ را به آن میبندند، خونی که روی زمین ریخته و خدمتکار بیمارستان هرچقدر تلاش میکند نمیتواند آن را پاک کند و حضور دختربچهی به قتل رسیده تقریباً در طول نمایش بهعنوان کابوسی از خاطرهی بازرس برلاخ در بیداریاش.
اما یکی از ماندگارترین قابهای نمایش تصویر میز شام برلاخ و زوبر، قاتل دختربچه است. محمدرضا سرمدی تصویر قاتلی را به نمایش میگذارد که در کمال خونسردی قتلهایش را انجام داده و در کمال خونسردی به آنها اعتراف میکند و کابوس یا حقیقت، تصویر این قاتل بهقدری ملموس است که حس خشم برلاخ نسبت به او در تماشاگران نیز زنده میشود.
نمایش صید ماهی در دریاچهی یخ زده به کارگردانی محمدرضا بصیری، اقتباسی است از رمان سوء ظن نوشتهی فردریش دورنمات و نویسندگان این نمایش، آرمان میرعبدالحق، تینا سورانی و بنیامین سیدین به خوبی توانستند با دیالوگهایی کوتاه، تأمل برانگیز و جذاب فضایی متفاوت برای نمایش خلق کنند.
و در آخر باید گفت نمایش صید ماهی در دریاچهی یخ زده بیدلیل داستان را طولانی نمیکند، گزافه گویی ندارد، دکور صحنه، نور و لباس کاملاً در راستای مفهوم و فضای نمایش قرار میگیرند. بازیها یکدست و در فرم اجرایی خود بسیار دیدنیاند، خصوصاً بازی حجت غلامی در نقش بازرس هانس برلاخ که کیفیتی باورپذیر و در عین حال ذهنی دارد که تلفیق این دو برای این نقش خود قابل تحسین است.
ورود