فیلم خوب، بد، جلف به کارگردانی پیمان قاسم خانی دو داستان بصورت موازی را روایت میکند، داستان اصلی درباره دو هنرپیشه احمق است که بصورت اتفاقی با یک سرگرد تعلیق شده وارد ماجرایی جنایی می شوند و مطابق با سنت خیلی از فیلم ها، تقابل افسر جدی با یک یا چندنفر احمق که به دلیلی مجبور به باهم بودن هستند صحنه های خنده داری راخلق میکند.
اما داستان دوم فیلم که بصورت موازی با داستان اصلی روایت می شود، شرح ابتذال سینمای ایران هست؛ دو هنرپیشه کم استعداد که یکی بخاطر ورزشکار بودن و محبوبیت (پژمان جمشیدی در نقش خودش) ودیگری برای داشتن ظاهری جذاب با قدی بلند و چشمایی روشن (سام درخشانی در نقش خودش) توسط تهیه کننده یک فیلم(ویشکا آسایش) به کارگردان (مانی حقیقی در نقش خودش) که اتفاقا حساسیت زیادی روی کیفیت و رسالت کارش دارد به همراه اسپانسرهایی که کوچکترین ربطی به موضوع فیلم ندارند اما اصرار به حضور پُر رنگ دارند تحمیل می شوند، تا جایی که در نهایت شاهد یک فیلم آب دوغ خیاری خواهیم بود.
جالب اینجاست که این ابتذال مختص امروز نیست و سینمای ایران از خیلی قبل تر دچار این جذام و خوره بوده و برای همین سوپراستارهای فیلم های گیشه ای و سریال های آبکی دیروز ( مجید مظفری و رضا رویگری در نقش خودشون) امروز ناچار به انجام کارهای دیگری برای امرارمعاش هستند و خودشان هم در منجلابی که برای سینما فراهم کرده اند گیر افتاده اند.
اما جالب اینجاست که این نقد به خودِ پیمان قاسم خانی در همین فیلم نیز وارد است.اینکه امیر مهدی ژوله نویسنده ای توانا و قابل احترام است درست ولی آخر چه اصراری است از کسی که هیچ استعدادی در اجرا و بازی ندارد، در سینما و تئاتر استفاده شود؟!
اما از نظر ساختاری، فیلم تا حدودی از سینمای تارانتینو وام گرفته که در برخی سکانسا کاملا نمایان است. از ورود اتفاقی به ماجرایی غیر از داستان اصلی و دستگیری و اسارت در زیرزمین که تداعی کننده ماجرای بوچ و رییس موب در فیلم پالپفیکشن هست بگیرید تا شمشیر بزرگ و با تیغه ای پهن که در قسمت لبه بالایش دارای حلقه های متعدد است و گُرز گوگو ، دختر ١٧ ساله فیلم کیل بیل را یادآوری می کند. اما بیشترین قسمتی که ردپای تارانتینو مشهود است تیتراژ پایانی فیلم است که دقیقا به سبک او اما بصورت کاملا جلف ساخته شده است.
ورود