عشق، نه یک بار برای همیشه بودن، بلکه پیوسته همان بودن است.
سورن کیرکگور
یا این یا آن، جلد دوم
در یازده آگوست ۱۸۴۱ سورن کیرکگور نامهای به نامزدش رگینه اولسن نوشت و نامزدیشان را به هم زد، و به همراه نامه حلقۀ نامزدیاش را پس فرستاد. رگینه بیدرنگ به سوی خانۀ کیرکگور شتافت، اما سورن در خانه نبود. رگینه نامهای نوشت و به او التماس کرد که برگردد، حتی تهدید کرد که خود را خواهد کشت. اما هیچ یک از اینها نتوانست سورن را از تصمیمش منصرف کند. رگینه سرخورده از معشوقش، با یوهان اشلگل ازدواج کرد و عازم جزایر هند غربی شد، و دیگر هرگز کیرکگور را ندید.
کیرکگور تا پایان عمر کوتاهش نتوانست به چیز دیگری به جز رگینه بیندیشد. در کتابهایی که پس از آن نوشت، بارها و بارها خود را و عمل خود را از زوایای مختلف بازبینی کرد و مورد بیرحمانهترین حملات و انتقادها قرار داد. در «یا این یا آن» خود را در جایگاه شخصیت زیباپرست گذاشت و سپس از زبان قاضی ویلهلم به اندازۀ ۵۳۶ صفحه خود را کوبید. در «ترس و لرز» خود را در جایگاه یوهانس دو سیلنتیو گذاشت و ترک کردن رگینه را با قربانی کردن اسحاق مقایسه کرد و به این نتیجه رسید که او هزاران فرسنگ با ابراهیم فاصله دارد. جایی که ابراهیم از عزیزترین کسش گذشت و دوباره به لطف ایمان او را به دست آورد، او تنها نخستین قدم را پیمود، بی آن که هرگز آن اندازه ایمان داشته باشد که قدم دوم را بردارد و رگینه را بازپس بگیرد. و در نهایت، در «تکرار» خود را در جایگاه جوان عاشق بینام قرار داد، و از زبان کنستانتین کنستانتینوس ضعف و سستعنصری خودش را برای شروع زندگیای واقعی به باد تحقیر گرفت.
کتاب «تکرار» که نخستین بار در سال ۱۸۴۳ منتشر شد، ماجرای جوان عاشق بینامی را باز میگوید که از راوی کتاب که کنستانتین کنستانتینوس نام دارد، راجع به رابطۀ عاشقانهاش راهنمایی میخواهد، نه برای حفظ رابطه، بلکه برای به هم زدن آن بدون آن که معشوق را بیازارد، کاری که خود کیرکگور از عهدۀ آن برنیامد. و راوی کتاب ضمن تحلیل شخصیت جوان، نظریۀ خود راجع به عشق را تشریح میکند.
کنستانتین، جوان را شخصی لذتپرست میداند که تنها به دنبال محرّکهای بیرونی است، به دنبال نخستین نگاه، نخستین کلام، نخستین تماس، نخستین بوسه، اما واقعیتهای خارجی تنها یک بار در زمان رخ میدهند. نخستین عشق را تنها یک بار میتوان تجربه کرد و تمام عشقهای بعدی نخستین عشق نخواهند بود. به همین دلیل جوان لذتپرست ناتوان از حفظ محرّکهای خارجی و احساس آنها، ناچار به حفظ خاطرۀ آنها اکتفا میکند و میکوشد با تکرار یادآوری لحظات گذرا، این شعلههای کوچک را از خاموش شدن باز دارد. چنین شخصیتی هرگز نمیتواند در روزمرّگی ازدواج تاب بیاورد، و زمان همچون بار سنگینی پشت او را خواهد شکست. و به همین دلیل جوان در انتها نامزدی را به هم میزند و به نروژ میگریزد، همان کاری که کیرکگور انجام داد.
کنستانتین میگوید کسی میتواند تن به تعهّد ازدواج بسپارد که مانند جوان لذتپرست سر به دنبال محرّکهای بیرونی نگذارد. بلکه در اقلیمی فراتر از زمان، یک لحظه را نگه دارد و مدام به آن بازگردد و آن را تکرار کند. و این تکرار نه وابسته به شرایط پیرامونی، بلکه یک شیوۀ زندگی است، نوعی از بودن، که همواره در آغاز میماند، در نخستین لحظۀ عشق، و هیچ گاه آن لحظه را ترک نمیکند که نگران ازدسترفتن یا روزمرّه شدنش باشد. ازدواج و هر تعهّد اخلاقی دیگر، نیاز به این چنین بودنی دارد تا بتواند زیر ضربات لاینقطع عقربههای ثانیهشمار دوام بیاورد. بودنی که جوان لذتپرست و کیرکگور و حتی خود کنستانتین فاقد آن بودند.
کتاب، کتاب خوبی نیست. هر چند بخشهای بسیار درخشان جا به جا در آن یافت میشوند، اما عدم انسجام و وضوح و نیز پرداختن زیاد به موضوعات بیارتباط، باعث میشود خواندن آن انتظار آدم را برآورده نکند. مترجم در مؤخرهاش مینویسد که گاه انسانهای بزرگ وقتی دست به اجرای ایدۀ تابناک خود میزنند، در مرحلۀ عمل ناکام میمانند. وظیفۀ ما این است که به این شخصیتهای بزرگ خیانت کنیم تا بتوانیم به ایدۀ مرکزی آنها وفادار بمانیم، و معنای تکرار کیرکگور هم همین است: وفادار ماندن به ایده، فارغ از لوازم و شرایط فیزیکی آن. به نظر میرسد که این سخن در مورد همین کتاب کیرکگور نیز صادق است: ایدهای درخشان، و اجرایی ضعیف، و تنها راه وفادار ماندن به ایده، خیانت به اجراست.
ورود