اطلاعات بیشتر

آنتوان همواره محصور پیرامون خود است و همیشه به دنبال شکست این حصار است. اما سوال بی جواب او همیشه آن است که پس از فرار از حصار چه باید کرد؟
در عنوان‌بندی فیلم گویی دنباله‌روی کسی هستیم که از میان کوچه پس‌کوچه‌های پاریس به دنبال فتح قلب آن یعنی برج ایفل است. برج بلندی که از دورها سربلند و باشکوه بنظر می‌رسد و هیچ‌چیز به اندازه آن معرف شهر، و یا به عبارت دیگر حصاری که پیرامون آنتوان را گرفته، نیست. هرچه که به آن نزدیکتر می‌شویم شکوه و جلال خود را بیشتر از دست می‌دهد و وقتی پای آن می‌رسیم جز پیچ و مهره و میله‌های سرد و آهنی که به طرز عجیبی شبیه زندان است نمی‌بینیم. و حتی هنگام رویارویی با این سراب نیز ترجیح می‌دهیم از آن دور شویم.

تنها راه حل آنتوان برای رویارویی با مشکلاتش فرار است. او حتی برای انتقام گرفتن نیز بهترین راه را فرار می‌بیند. فردای روزی که در مدرسه بخاطر مسأله بی‌ارزشی تنبیه و تحقیر می‌شود همراه دوستش رنه از رفتن به مدرسه اجتناب می کند. او به شهربازی می‌رود اما با سوار شدن در چرخ گردون بار دیگر خود را محبوس می‌بیند. جایی که از هر طرف تلاش می‌کند راه خلاصی ندارد. مهم نیست چقدر دور خود بچرخد یا همه دنیا و آدم‌ها را وارونه ببیند در نهایت کاری جز دست و پا زدن از او برنمی‌آید.

انتقام او نیز گاهی حذف آدم‌هاست. او هیچ‌گاه به جنگ با کسی نمی‌رود؛ تنها راه خلاصی برای او یا حذف خودش است یا دیگری. مانند وقتی که برای پدر و مادرش نامه می‌نویسد می‌خواهد آنها را ترک کند و زندگی مستقلی برای خود تشکیل دهد. و یا پس از آن‌که مادر خود را با مرد دیگری در خیابان می‌بیند، اولین باری که از او درباره مادرش سوال می‌شود او جواب می‌دهد که مادرش مرده است. و بله برای او مادری وجود ندارد. برای او مادرش جلو میز آرایش و در میان آینه‌های روبرویش خلاصه می‌شود.

صحنه پایانی نیز بار دیگر آنتوان را می‌بینیم که از حصارهای زمین فوتبال عبور کرده و با سرعت هرچه تمام‌تر از آن دور می‌شود. پلان بعدی لانگ شاتی از پهنه‌ی دریاست که آنتوان بی‌وقفه در حال دویدن به سمت آن است. هر چه که آنتوان به ساحل و دریا نزدیک‌تر می‌شود کادر دوربینی که او را محصور می‌کند نیز تنگ‌تر می گردد، گویی می‌خواهد او را به دام بیندازد، تا جایی که چهره آنتوان را در نمای کلوزآپ می‌بینیم. او که حالا خود را آزاد و رها یافته و گویی با دل به دریا زدن به رستگاری رسیده ناگهان با چشم‌هایی پرسشگر رو به ما می‌کند و گویی می‌پرسد: ”حالا پس از این چه کنم؟”

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.فیلدهایی که باید پر شوند با علامت * نشانگذاری شده‌اند.

شما می‌توانید از این تگ‌های HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>

*

ورود

پسورد را فراموش کرده‌ام

ورود

ثبت نام